خارپشت نامی ست که دوستانم بر من گذاشته اند با هزاران چاقو در پشتم. رضا مرتضوی ......................................... مهم نبود کجا می رویم ایستاده بودیم و مهم ایستادن بود؛ یک مشت گوسفند پشت یک کامیون چرک و قدیمی که می رفت به سمت کشتارگاه پ - ن : چه شعر غمگینی .. دلم سخت گرفته ... حال همان گوسفند را دارم ایستاده و غمگین ....