سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم مى‏نمود . خردى دنیا در دیده‏اش وى را در چشم من بزرگ مى‏داشت ، و شکم بر او سلطه‏اى نداشت ، پس آنچه نمى‏یافت آرزو نمى‏کرد و آنچه را مى‏یافت فراوان به کار نمى‏برد . بیشتر روزهایش را خاموش مى‏ماند ، و اگر سخن مى‏گفت گویندگان را از سخن مى‏ماند و تشنگى پرسندگان را فرو مى‏نشاند . افتاده بود و در دیده‏ها ناتوان ، و به هنگام کار چون شیر بیشه و مار بیابان . تا نزد قاضى نمى‏رفت حجّت نمى‏آورد و کسى را که عذرى داشت . سرزنش نمى‏نمود ، تا عذرش را مى‏شنود . از درد شکوه نمى‏نمود مگر آنگاه که بهبود یافته بود . آنچه را مى‏کرد مى‏گفت و بدانچه نمى‏کرد دهان نمى‏گشود . اگر با او جدال مى‏کردند خاموشى مى‏گزید و اگر در گفتار بر او پیروز مى‏شدند ، در خاموشى مغلوب نمى‏گردید . بر آنچه مى‏شنود حریصتر بود تا آنچه گوید ، و گاهى که او را دو کار پیش مى‏آمد مى‏نگریست که کدام به خواهش نفس نزدیکتر است تا راه مخالف آن را پوید بر شما باد چنین خصلتها را یافتن و در به دست آوردنش بر یکدیگر پیشى گرفتن . و اگر نتوانستید ، بدانید که اندک را به دست آوردن بهتر تا همه را واگذاردن . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :68
بازدید دیروز :72
کل بازدید :792790
تعداد کل یاداشته ها : 6096
103/1/28
7:34 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلی یاسمنی[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مرداد 90[5] تیر 90[3] مهر 90[1] اردیبهشت 91[9] فروردین 91[1] خرداد 91[4] آبان 91[3] آذر 91[4] دی 91[2] خرداد 92[1] شهریور 92[4] تیر 92[3] مهر 92[7] اسفند 92[3] شهریور 93[3] آبان 93[1] مهر 93[1] بهمن 93[1] اسفند 93[3] اردیبهشت 94[362] فروردین 94[61] خرداد 94[203] تیر 94[22] مرداد 94[122] مهر 94[8] شهریور 94[50] دی 94[41] اردیبهشت 95[32] اسفند 94[34] بهمن 94[1] فروردین 95[80] خرداد 95[297] تیر 95[580] مرداد 95[232] شهریور 95[135] مهر 95[61] آبان 95[44] آذر 95[18] دی 95[107] بهمن 95[149] اسفند 95[76] فروردین 96[64] اردیبهشت 96[41] خرداد 96[13] تیر 96[191] مرداد 96[306] شهریور 96[422] مهر 96[215] آبان 96[49] آذر 96[69] دی 96[26] بهمن 96[138] اسفند 96[149] فروردین 97[84] اردیبهشت 97[141] خرداد 97[133] تیر 97[123] مرداد 97[80] شهریور 97[85] مهر 97[27] آبان 97[101] آذر 97[70] دی 97[27] اسفند 97[11] بهمن 97[58] فروردین 98[9] خرداد 98[3] آبان 98[16] تیر 99[9] مرداد 99[4] مهر 99[29] آبان 99[16] آذر 99[25] دی 99[40] بهمن 99[50] اسفند 99[18] فروردین 0[9] اردیبهشت 0[13] آبان 90[4] خرداد 0[7] تیر 0[29] مرداد 0[35] شهریور 0[11] مهر 0[18] آبان 0[24] آذر 0[41] دی 0[29] بهمن 0[18] اسفند 0[12] فروردین 1[11] اردیبهشت 1[4] خرداد 1[13] تیر 1[11] مرداد 1[4] شهریور 1[4] مهر 1[3] آبان 1[4] آذر 1[18] دی 1[10] بهمن 1[10] اسفند 1[1] فروردین 2[10] اردیبهشت 2[13] خرداد 2[2] تیر 2[4] مرداد 2[5] شهریور 2[25] مهر 2[9] آبان 2[54] آذر 2[17]
لوگوی دوستان
 

با یک روانشناس درمورد مشکلات روحی و روانی افرادی که به زنان تعرض میکنند صحبت میکردم

معتقد بود این افراد سه دسته اند ..

دسته اول آنهایی هستند که در کوچه و خیابان از لمس لحظه ای بدن یک زن لذت میبرند و دراین حد میمانند ..

دسته دوم کسانی هستند که پا را فراتر نهاده زنی را میدزدندو به او تعرض میکنند ..

اما یک دسته دیگر هم هستند که نه لمس میکنند ، نه میدزدند و نه تعرض میکنند ..

فقط با حربه ای به نام احساسات از عاطفه یک زن سوء استفاده میکنند

این دسته خطرناکترند ..

به اطرافم نگاه کردم ..

به درصد بالای این افراد به ظاهر امن ...

پریسا زابلی پور

.............................................


  
  

وجود هیچ کس غمها را از بین نمیبرد

ولی کمک میکند

با وجود غم ها محکم بایستیم

درست مثل چتر خوب ..

که باران را متوقف نمیکند

اما کمک میکند که آسوده زیر باران بایستیم

ابرها به آسمان تکیه میکنند

درختان به زمین ..

و انسانها به مهربانی یکدیگر

گاهی دلگرمی یکی

چنان معجزه ای میکند که

انگار خدا در زمین کنار توست

جاودان باد سایه کسانی که

شادی را علتند نه شریک

و غم را شریکند نه دلیل ...

زندگیتان پر از آدمهای خوب ...

......................................

خدایا شاهدی که  در بدترین و بحرانی ترین لحظات زندگیم هیچ کس هیچ کس نبوده که دستامو بگیره و بگه نگران نباش من پیشتم ، همه چی درست میشه .. درحسرت شنیدن این دو کلمه همیشه سوخته ام ..در سختترین و تلخترین لحظات زندگیم

همیشه و همیشه تنهاو غمگین دردهاو غمها رو روی شونه های خسته ام کشیدم .. میدونی که ...شکر

 


  
  

انشای پسر بچه آلمانی

 به پدر رفتگرش ...

پدر من میفهمم که با شرف است

آنکس که انسان باشد

و بین آشغالها نان پیدا کند

تا آنکس که

آشغال باشد

و بین انسانها

نان پیدا کند

این  متن برنده جایزه شد ...

.........................................


  
  

مردی مجوز مهاجرت از آلمان به روسیه را کسب کرد

هنگام خروج از آلمان در فرودگاه مامور وسایل او را چک کرد یک مجسمه دید از او پرسید این چیه ؟

مرد گفت : شکل سوالت اشتباهه آقا ؟

بپرس این کیه ، این مجسمه هیتلر مرد بزرگ آلمان است که توی تمام کشور عدالت و دموکراسی بر قرار کرد

من هم برای بزرگداشت این شخص مجسمه اش همیشه همراهمه ..

مامور گمرگ گفت درسته آقا بفرمایید ..

در فرودگاه روسیه مامور گمرگ هنگام تفتیش مجسمه را دید و از او پرسید این چیه ؟

مرد گفت بگو این کیه ؟ این مجسمه مرد منفور و دیوانه ای است که مرا مجبور کرد از آلمان برم بیرون

مجسمه اش همیشه همراهمه که تف و لعنتش کنم مامور گفت بله درسته آقا، بفرمایید

چند روز بعد که آن مرد توی خونه اش همه فامیل را دعوت کرد پسر برادرش مجسمه را روی طاقچه دید پرسید این کیه ؟

مرد گفت پسرم سوالت اشتباهه باید بپرسی این چیه ؟

این مجسمه ده کیلوگرم طلای 24 عیاره که بدون عوارض گمرگی از آلمان به اینجا آوردم

سیاست یعنی اینکه یک حرف را به مردم به صورتهای مختلف بیان کنی.. همین


  
  

هزار سال هم که بگذرد ...

باز هم اگر کسی بوی عطر تو را بدهد ..

اگر کسی نامم را به مخفف مثل تو صدا کند

اگر رنگ مورد علاقه اش با تو یکی باشد

اگر مثل تو  نگاهم کند

یا مثلا قدش با تو یکی باشد

یادت میفتم ...

هزار سال هم که بگذرد

هر کسی بگوید تا آخرش باهاتم

یاد تو میفتم که

چه عجیب

گفتی

و نماندی ...

نیلوفر رضایی


  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ کجای مسیر باد ایستاده ای عزیز که بوی مهربانیت می آید.
+ در این هنگامه شب, با خود میاندیشم . در آن گوشه غمین شهر عزیز دلخسته ام, در آغوش کدامین راهزن غریبه اسراف میشوی در حالیکه من در این گوشه غمگین تر شهر , به ذره ذره ات محتاجم ...