گرفتارم جانم!
گرفتارىِ من با تمامِ آدمهاى روى زمین فرق دارد
گرفتار چشمانى هستم که خودت،
از حال خوشش بى خبرى...
گرفتارىِ من دوست داشتنى است...
((علی قاضی نظام))
...................................................
مردها،دردهایشان را دود میکنند گوششان را پر میکنند از موسیقی کفِ خیابانها را متر میکنند گوشه ترین قسمتِ کافه ها را انتخاب میکنند سیگارشان بهمن میشود همه چیزرا در خودشان حل میکنند زنها اما.... موهایشان را...همه ی زورشان به موهایشان میرسد...
((علی قاضی نظام))
تمامِ دلتنگى هایم را برایش نوشته ام؛
خط به خط...
روز به روز...
ساعت به ساعت...
اما میترسم!
میترسم از اینکه بخواند و با پوزخندى از کنارش رد شود!
میترسم از اینکه بخواند و با یک "مرسى" گفتن،
تمامِ تصوراتم را خراب کند!
میترسم از اینکه یک نفر قبل از من،
تمامِ اینها را برایش گفته باشد!
شجاعتم تا همین حد بود؛
"برایش نوشتن"
من جراتِ ارسالش را ندارم!
#علی قاضی نظام
................................................
ما برای هم جانمان را میدادیم
بدونِ هم آب که هیچ
نفسی هم بالا و پایین نمیرفت
عمری گذشت و هرچه میگفت،
"چَشم" از دهانم نمی افتاد...
خواست و تن دادم..
گفت و جان دادم ..
تمامِ خط قرمزهایم را برایش رنگ سفید پاشیدم
خاطرش را چون میخواستم،
هیچ چیز برایم مهم نبود
در یک کلام؛
تمامِ هستی ام بود...
رفت!
گفتنش راحت است،
اما همین سه حرفیِ لعنتی،
گاهی یک زندگی را با خودش میبرد
دلیل خواستم و جوابم این بود؛
"خودَت خواستی"
و بی شک این جمله روزی هزاران بار دهان به دهان میچرخد!
باید فهماند به آدمها،
که ما معلولمان را دوست داریم که برایش علت را رقم میزنیم!
خودمان خواستیم،
اما خودمان را با شما خواستیم!
به سرم زد یک شب ناشناس امتحانش کنم
بازىِ خطرناکى بود اما به ریسکش میارزید
+سلام
-سلام...شما؟
+غریبه
خدا خدا میکردم که دیگر پیامى نگیرم
آخر قرارمان این بود که ناشناسى واردِ حریممان نشود..
-میشه خودتونو معرفى کنید؟
نوشتمو نوشت ..
ساعتها برایم گفت
از تنهایى اش
از گذشته اش که پاک بود از آدمها
نالید از عشقهاى امروزى
گفت منتظر است یک دانه نابَش سرِ راهش قرار گیرد...
با شماره ى خودم پیغام دادم جواب نداد
براىِ غریبه اما،
حاضر بود جانَش را بدهد..
عجیب بود که دیگر خبرى از شلوغىِ کارَش نبود
عجیب بود که دیگر دستش هم بند نبود..
عجیب بود،همه چیز عجیب بود
بعد از سالها،
مرا با غریبه اى عوض کرد که خودم بودم ..
گاهى در زندگى غریبه شوید
آدمها گاهى غریبه ها را به عشقشان ترجیح میدهند!