سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از شهوت پنهان بپرهیزید : دانشمند دوست دارد که کنارش بنشینند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :149
بازدید دیروز :167
کل بازدید :790175
تعداد کل یاداشته ها : 6096
103/1/10
5:35 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلی یاسمنی[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مرداد 90[5] تیر 90[3] مهر 90[1] اردیبهشت 91[9] فروردین 91[1] خرداد 91[4] آبان 91[3] آذر 91[4] دی 91[2] خرداد 92[1] شهریور 92[4] تیر 92[3] مهر 92[7] اسفند 92[3] شهریور 93[3] آبان 93[1] مهر 93[1] بهمن 93[1] اسفند 93[3] اردیبهشت 94[362] فروردین 94[61] خرداد 94[203] تیر 94[22] مرداد 94[122] مهر 94[8] شهریور 94[50] دی 94[41] اردیبهشت 95[32] اسفند 94[34] بهمن 94[1] فروردین 95[80] خرداد 95[297] تیر 95[580] مرداد 95[232] شهریور 95[135] مهر 95[61] آبان 95[44] آذر 95[18] دی 95[107] بهمن 95[149] اسفند 95[76] فروردین 96[64] اردیبهشت 96[41] خرداد 96[13] تیر 96[191] مرداد 96[306] شهریور 96[422] مهر 96[215] آبان 96[49] آذر 96[69] دی 96[26] بهمن 96[138] اسفند 96[149] فروردین 97[84] اردیبهشت 97[141] خرداد 97[133] تیر 97[123] مرداد 97[80] شهریور 97[85] مهر 97[27] آبان 97[101] آذر 97[70] دی 97[27] اسفند 97[11] بهمن 97[58] فروردین 98[9] خرداد 98[3] آبان 98[16] تیر 99[9] مرداد 99[4] مهر 99[29] آبان 99[16] آذر 99[25] دی 99[40] بهمن 99[50] اسفند 99[18] فروردین 0[9] اردیبهشت 0[13] آبان 90[4] خرداد 0[7] تیر 0[29] مرداد 0[35] شهریور 0[11] مهر 0[18] آبان 0[24] آذر 0[41] دی 0[29] بهمن 0[18] اسفند 0[12] فروردین 1[11] اردیبهشت 1[4] خرداد 1[13] تیر 1[11] مرداد 1[4] شهریور 1[4] مهر 1[3] آبان 1[4] آذر 1[18] دی 1[10] بهمن 1[10] اسفند 1[1] فروردین 2[10] اردیبهشت 2[13] خرداد 2[2] تیر 2[4] مرداد 2[5] شهریور 2[25] مهر 2[9] آبان 2[54] آذر 2[17]
لوگوی دوستان
 

و عرب ها

روزی خواهند دانست

که پیامبری را کشتند

آنها حتما یک روز می فهمند

که پیامبری را کشتند

مردی که یک زن را پیامبر بداند حتما خدایی است که عینک جنسیت را از چشم هایش برداشته است

وقتی کیفش را

از میان خرابه های انفجار به دستم دادند

و من پاسپورت

بلیط هواپیما و ویزایش را دیدم،

دانستم که با بلقیس زندگی نمی کردم!

من همسر یک رنگین کمان بودم!


وقتی زن زیبایی می میرد،

زمین تعادل خود را از دست می دهد!

ماه صدسال عزای عمومی اعلام می کند

و شعر بیکار می شود.


| نزار قبانی |


پ . ن  :  برای همسرش بلقیس الراوی که در حادثه انفجار در بیروت کشته شد


  
  

چیزی از عشق بلاخیز نمی‌دانستم

هیچ از این دشمن خونریز نمی‌دانستم

در سرم بود که دوری کنم از آتش عشق

چه کنم؟ شیوه ی پرهیز نمی‌دانستم

گفتم ای دوست،تو هم گاه به یادم بودی؟

گفت من نام تو را نیز نمی‌دانستم

بغض را خنده ی مصنوعی من پنهان کرد

گریه را مصلحت‌آمیز نمی‌دانستم

عشق اگر پنجره‌ای باز نمی کرد به دوست

مرگ را این همه ناچیز نمی‌دانستم ..

| سجاد سامانی |




  
  

عشق از دست رفته هنوز هم عشق است.

فقط شکلش عوض می‌شود، همین.

دیگر نمی‌توانی لبخند عشقت را ببینی یا برایش غذا ببری یا موهایش را نوازش کنی و یا با او برقصی.

اما وقتی این حس‌ها ضعیف می‌شوند، حس‌های دیگر قدرت می‌یابند. خاطرات.

خاطرات شریکت می‌‌شوند.

تو آن را غذا می‌دهی. بغلش می‌کنی. با آن می‌رقصی.

زندگی باید به پایان برسد ولی عشق نه. 


 صدیقه ابراهیمی |




  
  

پیش از این بیشتر دوستم داشتی

حرف میزدی

لب‌هایت با خندیدن مهربان بود

و آغوشت می‌توانست باغ‌های خشکیده را سبز کند...

حالا اما از روزهای گذشته کمرنگ تری

حرف نمیزنی

دستت از دستم عبور می‌کند

در واقعیت ترکم میکنی

در خواب ترکم میکنی

در رویا ترکم می‌کنی

تو را ندارم...

غمگین ترین جای قصه همینجاست

رویایی که به واقعیت نرسد کم کم محو میشود


هوا سرد است...پنجره را ببند

بگو وقتی به تو فکر می‌کنم کسی صدایم نزند

اینجا تنها جاییست که تو را دارم ...


| اهورا فروزان |




  
  

همه لبخندها را تا کرده‌ام

گریه‌هایم لای کتابها

در قفسه‌ها بایگانی شده‌اند

تنها به امیدی که

تو در انبوهی سطرها

رد اشک‌های نمک‌سودم را بیابی

که گاهی دیده‌ام

به شکل حرف اول نام تو

نقش می‌گیرند

آن گاه به راستی در خواهی یافت

که چقدر دیوانه وار دوستت داشته‌ام.

 

| علیرضا پنجه ای |




  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ کجای مسیر باد ایستاده ای عزیز که بوی مهربانیت می آید.
+ در این هنگامه شب, با خود میاندیشم . در آن گوشه غمین شهر عزیز دلخسته ام, در آغوش کدامین راهزن غریبه اسراف میشوی در حالیکه من در این گوشه غمگین تر شهر , به ذره ذره ات محتاجم ...