ساعت صفر به سر میکوبد
که زمان رفت و نیامد یارت ...
گفتمش :
ساعت دیوانه بخواب
تا نگاهی ندهد آزارت ....
همه خوشبختی ها و موفقیت هایی که
به من رو آورده اند از در هایی وارد شده
که آنها را به دقت بسته بودم ...
لرد بایرون
گویند دزدی در راهی بسته ای یافته که در آن چیز گرانبهایی بود
و دعایی نیز بسته به آن
آن شخص بسته را به صاحبش باگرداند
او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی ؟
گفت : صاحب مال عقیده داشت که این دعا مال او را حفظ میکند
و من دزد مال او هستم ، نه دزد دین او
اگر آن را پس نمیدادم و عقیده صاحب آن مال خللی میافت
آن وقت من دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است ...
فراموشی واژه غریبی است
باور کنید زودتر از آنچه که فکرش را بکنید
فراموش میشوید
ولی نوبت خودتان که باشد
مگز میشود فراموش کرد
مگر میشود ؟؟؟
پشت زیباترین لبخند
بیشتر ها رازها نهفته
زیباترین چشم ها
بیشترین اشکها را ریخته
و مهربانتری قلب
بیشترین دردها را کشیده است ...