اگر توانِ ماندنت نیست
کسی را در آغوش نگیر
که سکوت می کند
تا صدای نفس هایت را بشنود
کسی را در آغوش نگیر
که زود در تو محو می شود
که زود عادت می کند
کسی را در آغوش نگیر
که از عشق رنجیده
و پناه می خواهد
هرگز شبی بارانی
پرنده را پناه نده
که در تو حبس می شود
که آسمان را فراموش می کند
| شیما سبحانی |
گرچه بـا تقدیـر ناچار از مدارا کردنم
عشق اگـر حق است، ایـن حق تا ابـد برگردنم
تـا بـپندارم که سهمـی دارم از پـروانگـی
پیـله ای پیـچیده از غم هایِ عالم بر تنـم
بـر سر ایـن سرو، آخر بـرف هم منت گذاشت
دست زیـر شانه ام مگذار! بـاید بشکنـم
مَـن که عمری دل بـرایِ دوستـان سوزانده ام
حال بـاید دل بسـوزاند بـرایـم دشمنـم ..
گرچه از آغوشِ تـو سهمی نـدارم جـز خیـال
بویِ گیسـویِ تـو را مـی جویـم از پیـراهنم
عاشقـی با گریـه سر بـر شان? یـاری گذاشت
از تـو می پـرسم بگو ای عشق! آیـا این منـم؟
| فاضل نظری |
آنجا خیابان است، آنجا کوچه، آن خانه!
اینجا قفس، آنجا قفس تر، آن یکی زندان!
آرامشم پشت همین دیوار ها گم شد...
باید مدارا کرد با این درد بیدرمان
بعد از تو گنجشکی شدم، زخمیتر از یک شعر
هرکس مرا سنگی زد و قلب مرا آزرد
پرواز کردن از تنم پرواز کرد و رفت...
بال و پرم را لااقل ای دوست برگردان!
پیچیده در من مرگ، پیچیده درونم درد
من لا به لای زندگی گم کرده ام خود را
تکلیف من با گریه ها روشن نخواهد شد
بشکن برو راحت شوم ای بغض سرگردان!
سهم نفسهایم دقیقا مرگ تدریجی است
اینجا برایم آخر دنیاست، بی اغراق...
بعد از تو غم دیدم، تو بعد از من چه خواهی دید؟!
گنجشک های مرده در هر گوشه ی تهران...
| اهورا فروزان |
از هوایی که جدید ست برایت چه خبر؟
پیش "او" بعد من از حال و هوایت چه خبر؟
رفته بودی که مرا دور کنی از چشمت
من به عشق تو نشستم به دعایت...چه خبر؟
صبر کن یاد من آمد که بگویم این را...
نه ! ولش کن چه بگویم به خطایت؟ چه خبر؟
من شنیدم که پشیمان شده ای، اما حیف
دیگر اکنون شده ام پیر به پایت! چه خبر؟
آنکه میگفت تو را جان خودش می داند!
ولی انگار که "او" کرده رهایت! چه خبر؟
سالیانست که دلتنگ صدایت هستم
راستی! عشق من از زنگ صدایت چه خبر؟
| وحید سرآبادانی |
خودش را به هر دری می زند
سر از خیابانی بی انتها در می آورد
فکر کن
چقدر تنهاست!
که به سایه ی نداشته اش می خندد و
دست می اندازد دور گردن تمام رهگذرها
سرگردانم!
چون بادهایی که معلوم نیست
از کجا دل کنده اند
و به کجا می روند.
| پریسا صالحی |