سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با اندرزهاست که غفلت زدوده می شود [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :206
بازدید دیروز :178
کل بازدید :793866
تعداد کل یاداشته ها : 6096
103/2/6
6:12 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلی یاسمنی[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مرداد 90[5] تیر 90[3] مهر 90[1] اردیبهشت 91[9] فروردین 91[1] خرداد 91[4] آبان 91[3] آذر 91[4] دی 91[2] خرداد 92[1] شهریور 92[4] تیر 92[3] مهر 92[7] اسفند 92[3] شهریور 93[3] آبان 93[1] مهر 93[1] بهمن 93[1] اسفند 93[3] اردیبهشت 94[362] فروردین 94[61] خرداد 94[203] تیر 94[22] مرداد 94[122] مهر 94[8] شهریور 94[50] دی 94[41] اردیبهشت 95[32] اسفند 94[34] بهمن 94[1] فروردین 95[80] خرداد 95[297] تیر 95[580] مرداد 95[232] شهریور 95[135] مهر 95[61] آبان 95[44] آذر 95[18] دی 95[107] بهمن 95[149] اسفند 95[76] فروردین 96[64] اردیبهشت 96[41] خرداد 96[13] تیر 96[191] مرداد 96[306] شهریور 96[422] مهر 96[215] آبان 96[49] آذر 96[69] دی 96[26] بهمن 96[138] اسفند 96[149] فروردین 97[84] اردیبهشت 97[141] خرداد 97[133] تیر 97[123] مرداد 97[80] شهریور 97[85] مهر 97[27] آبان 97[101] آذر 97[70] دی 97[27] اسفند 97[11] بهمن 97[58] فروردین 98[9] خرداد 98[3] آبان 98[16] تیر 99[9] مرداد 99[4] مهر 99[29] آبان 99[16] آذر 99[25] دی 99[40] بهمن 99[50] اسفند 99[18] فروردین 0[9] اردیبهشت 0[13] آبان 90[4] خرداد 0[7] تیر 0[29] مرداد 0[35] شهریور 0[11] مهر 0[18] آبان 0[24] آذر 0[41] دی 0[29] بهمن 0[18] اسفند 0[12] فروردین 1[11] اردیبهشت 1[4] خرداد 1[13] تیر 1[11] مرداد 1[4] شهریور 1[4] مهر 1[3] آبان 1[4] آذر 1[18] دی 1[10] بهمن 1[10] اسفند 1[1] فروردین 2[10] اردیبهشت 2[13] خرداد 2[2] تیر 2[4] مرداد 2[5] شهریور 2[25] مهر 2[9] آبان 2[54] آذر 2[17]
لوگوی دوستان
 

چشمهایت دو ابر باران زاست

روی گونه ات ترانه می بارد

چشم هایت دو کاسه ی صبر است

سال قحطی سراب می کارد

چشم هایت دو کاسه ی چینی ست

ترس های شکستنی دارد

 

آای بانوی معنی ممتد

مژه هایت رقیب مثنوی است

مژه هایت دو تیغ کافر کش

مثل چاقوی قتل کسروی است

مژه هایت دو لات چاقوکش

مثل شعبان عصر پهلوی است

 

| علی محمدی شوپی |



 


  
  

مرد‌ها یک زن را برای همیشه در قلبشان نگه میدارند، زنی که عاشقش هستند..!

زنِ محبوس در قلبشان، شعر میداند، آواز میخواند...

بین اشک و خنده‌اش فاصله‌ زیادی نیست

آسان اشک میریزد، بلند بلند میخندد...

تنها آرایش‌اش لبخندیست که دیوانه می کند و چشمانی که تا عمق وجودش را آشکار...!

مردها اما کنار زنی دیگر شب‌ها به خواب می روند

و صبح‌ها چشم باز می کنند

زنی که فقط دوستش دارند..!

آن زن اصول زنانگی را از بَر و  اشک‌اش چون لبخندش لحظه‌ای و بی‌روح است..!

آن زن احتمالا بیکاری‌هایش در سالن‌های مُد و زیبایی سپری می شود

و خوب میداند که چگونه رفتار کند تا نافذتر باشد...!

او تعیین میکند مردش کدام کت را با کدام پیراهن بپوشد تا بهتر بنظر برسد

او مادری در خون‌اش نهُفته و همسری نمونه است

مرد‌ها ترجیح میدهند با زنی که دوستش دارند زندگی و زنی‌ که عاشقش هستند را کنج قلبشان پنهان کنند..!

همین است علت اینکه این شهر پُر است از دخترکان عاشق و تنها

و مردانی موفق که زنی موفق پشتشان ایستاده است...

دنیای مرد‌ها بی عشق نیست

اما این را فراموش نکن که عشق هرگز برای مردها اولویت نیست...!

 

| سارا اسدی

 


  
  

فرق دلبستگی با وابستگی اینه که :

در وابستگی یک نفر درد میکشد..  وابستگی از احساس ناامنی میاد از تنها بودن ...

دلبستگی یک احساس امنیت است یعنی دلم خوش است چون تو را دارم  ..

وابستگی یک احساس تملک است یعنی مال منی...

ولی دلبستگی یک احساس تعلق است یعنی جات توی قلبمه ..

وابستگی یعنی اسارت یعنی ترس تنها شدن و طرد شدن..

ولی در دلبستگی هر دو آزاد و رها هستند ..

وابستگی یعنی اونی باش که من میخوام..

ولی دلبستگی یعنی آنچه که هستی برای من ارزشمنده ..

وابستگی مکانیزمی بیمارگونه است ترس از دست دادن

ولی دلبستگی یک حس نزدیک شدن است یک پیوند عمیق عاطفی

وابستگی عشق مشروطه..

ولی دلبستگی یک عشق بی قید و شرط ..

 دلبسته باشیم نه  وابسته ...


  
  

یک نفر را دوست میدارم و شعرمیگم براش ..

آمده در زیر شعر من نوشته : عاشقی ؟؟

این همه از دردهایم گفته ام باز آمده

مینویسد : خوش به حال دلبر تو ! آفرین !

من که شاعر نیستم تا عاشق شعرم شوی

من فقط یک عاشقم بگذار تا شعرم شوی

با من از ماندن بگو رفتن تباهم میکند

خوب میدانی غمت خانه خرابم میکند

من به لبخند دو چشمان تو عادت کرده ام

ترک عادت هم که میدانی چه کارم میکند

قدر یک دم دستهایت را ز دستانم مگیر

فکر یک دم بی تو ، بر مردن مجابم میکند ...

 

..........................................................................

غ . ن :  گفتمش عاشقتم .. گفت محبت دارید ...ای به گور پدر آنکه ادب یادش داد ...!


  
  

مامان هیجوقت لباس عروس نپوشیده بود  روز عروسیش ...

یعنی عمه کوچیکه نزاشته بود که بپوشه گفته بود ما مادرمون مریضه و جا واسه این تشریفات نداریم فعلن و با همین بهونه ی الکی  یه عمر حسرت رخت

سفید عروس پوشیدنو گذاشته بود به دل مادر تازه عروس من

بچه که بودم مادر موقع بافتن موهام از اون موقع میگفت که حتی نزاشته بودن بره آرایشگاه و براش آرایشگر پیر و آورده بودن خونه .. دست میکشید توی

موهامو با خنده تعریف میکرد که چقدر دلش میخواسته روز عروسیش موهاشو شینیون کنه وتاج عروس بزاره .. اما آرایشگر پیر و اختصاصی خانواده بلد نبوده

وکلی با اتوی موی قدیمی  کف سرشو سوزونده بوده تا موهای موج دارش و مثلن فر کنه ...

یه وقتایی به شوخی میگفتم مامان بزار برای تو و بابا عروسی مفصل بگیریم که لباس عروس و شینیون و تاج عروس و آرایشگاه و کلی مهمون و بزن بکوب

داشته باشه میخندید و میگفت .. دیگه خیلی دیره ..

توی زندگی هر کسی یه حسرتایی کوچیکی هستن که هیچ وقت از یاد نمیرن .. هیچ وقت آتیششون توی دل آدم خاموش نمیشه .. دردشون فراموش

نمیشه .. تا ابد حسرت میمونن ...

میگفت درسته الان دیگه اون جوون 18 ساله نیستم که واسه یه لباس عروس سفید دلم غنج بره و اون قدر ذوق و شوق داشته باشم و برام مهم باشه اما

بعد این همه سال بار حسرت اون روز رو دوش دلمه هنوز .. میگفت بعضی از حسرتا شاید خیلی  کوچیک و سطحی به نظر بیان اما اندازه ی یه اقیانون عمیقن

 غرق میکنن آدمو ...

راستشو بخوای این روزا بیشتر فک میکنم به مامان و حسرتاش به عمه ی کوچیکم و کاراش به خودم به تو .. به حسرتای کوچیکی که تا ابد به دلم میمونن ..

به حسرتای کوچیکی که خیلی بزرگن ...

مثل جانم شنیدن از لبات ..

مثل ترکیب اسمم با صدات ...

مثل...

مثل ترکیب دستم با دستات ..


طاهر اباذری هریس ..

 

..........................................................................

غ . ن : من خودم لباس عروس نپوشیدم .. هنوزم با گذشت این همه سال وقتی از جلوی مزون  عروس رد میشم چشامو میبندم که نبینم که چشام از اشگ نلرزه واقعن بعضی از حسرتا اصلن اصلن تو دل آدم کهنه نمیشه ..بعضیا وقتی حسرت رو دلشون میمونه میشه عقده رو دلشون چون خودشون لذتشو درک نکردن نمیخوان کس دیگه ای هم این لذت بچشه .. ولی من اینطوری نیستم هرگز نبودم  واسه همینه واسه عروسم سنگ تموم گذاشتم با اینکه پسرم مقاومت میکرد ولی همیشه پشت عروسم بودم تا کوچکترین حسرتی تو دلش نمونه .. خدایا خودت بهتر میدونی  هیج وقت از دردم به جای عقده ساختن پله ساختم ... خدایا شکرت


  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ کجای مسیر باد ایستاده ای عزیز که بوی مهربانیت می آید.
+ در این هنگامه شب, با خود میاندیشم . در آن گوشه غمین شهر عزیز دلخسته ام, در آغوش کدامین راهزن غریبه اسراف میشوی در حالیکه من در این گوشه غمگین تر شهر , به ذره ذره ات محتاجم ...