سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که بر اثر هر گناهی از برادرانش کناره گیری کند، دوستانش کم شوند . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :96
بازدید دیروز :34
کل بازدید :793475
تعداد کل یاداشته ها : 6096
103/2/4
10:36 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلی یاسمنی[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مرداد 90[5] تیر 90[3] مهر 90[1] اردیبهشت 91[9] فروردین 91[1] خرداد 91[4] آبان 91[3] آذر 91[4] دی 91[2] خرداد 92[1] شهریور 92[4] تیر 92[3] مهر 92[7] اسفند 92[3] شهریور 93[3] آبان 93[1] مهر 93[1] بهمن 93[1] اسفند 93[3] اردیبهشت 94[362] فروردین 94[61] خرداد 94[203] تیر 94[22] مرداد 94[122] مهر 94[8] شهریور 94[50] دی 94[41] اردیبهشت 95[32] اسفند 94[34] بهمن 94[1] فروردین 95[80] خرداد 95[297] تیر 95[580] مرداد 95[232] شهریور 95[135] مهر 95[61] آبان 95[44] آذر 95[18] دی 95[107] بهمن 95[149] اسفند 95[76] فروردین 96[64] اردیبهشت 96[41] خرداد 96[13] تیر 96[191] مرداد 96[306] شهریور 96[422] مهر 96[215] آبان 96[49] آذر 96[69] دی 96[26] بهمن 96[138] اسفند 96[149] فروردین 97[84] اردیبهشت 97[141] خرداد 97[133] تیر 97[123] مرداد 97[80] شهریور 97[85] مهر 97[27] آبان 97[101] آذر 97[70] دی 97[27] اسفند 97[11] بهمن 97[58] فروردین 98[9] خرداد 98[3] آبان 98[16] تیر 99[9] مرداد 99[4] مهر 99[29] آبان 99[16] آذر 99[25] دی 99[40] بهمن 99[50] اسفند 99[18] فروردین 0[9] اردیبهشت 0[13] آبان 90[4] خرداد 0[7] تیر 0[29] مرداد 0[35] شهریور 0[11] مهر 0[18] آبان 0[24] آذر 0[41] دی 0[29] بهمن 0[18] اسفند 0[12] فروردین 1[11] اردیبهشت 1[4] خرداد 1[13] تیر 1[11] مرداد 1[4] شهریور 1[4] مهر 1[3] آبان 1[4] آذر 1[18] دی 1[10] بهمن 1[10] اسفند 1[1] فروردین 2[10] اردیبهشت 2[13] خرداد 2[2] تیر 2[4] مرداد 2[5] شهریور 2[25] مهر 2[9] آبان 2[54] آذر 2[17]
لوگوی دوستان
 

داشتم تو اینستا میچرخیدم یه استوری دیدم که لحظه ای میخکوبم کرد نوشته بود :

اگه یه روز تو خیابون خودتو ببینی چی میگی بهش ؟؟؟

یه لحظه سرمو بالا آوردم و نگاهم رو سقف ثابت موند و فکر کردم اگه  واقعن خودم ببینم چی میگم بهش ؟؟

بعد یه لحظه گذشته مثل یه فیلم سینمایی از ذهنم گذشت ...

چشام پر از اشگ شد .. هق هق گریه امونمو برید ... و شدت گریه م به حدی شد که شونه هام تکون میخورد ...کلمات هی تو ذهنم رژه میرفتن ..

یه لحظه حس کردم خوده خسته مو محکم بغل کردم و باهاش گریه میکنم ..

به خاطر همه سختی هایی که به خاطر دیگران بهت دادم منو ببخش ..

به خاطر قربانی کردنت برای آسایش و رفاه بقیه و نادیده گرفتنت منو ببخش ..

به خاطر اینکه مهر تایید از اطرافیان بگیرم و نیاز به  " به به " و  " چه چه " الکی دیگران داشتم که احساس کنم کسی هستم کس کاذبی که از خودم ساخته بودم منو ببخش..

منو ببخش به خاطر اینکه نیازهای اطرافیانمو همیشه به نیازهای تو ترجیح  دادم ..

عزیزم منو ببخش به خاطر همه شب بیداریهایی که باعثش من بودم و تو تحمل کردی ...

به خاطر همه گریه هایی که به خاطر ندانم کاری و حماقتم تحمل کنی ..

به خاطر همه کم کاریها و دردهایی که به روح و جسم خسته ات دادم و همه همه غم هایی که بار شانه های خسته ات کردم ..

به خاطر ندیدنهایم و نشنیدنهایم و کر و کور بودنم که فریادهایت را نشنیده گرفتم منو ببخش ..

 شانه های خسته مو میبوسم و میگم .. 

نه .... تو رو خدا نه ... منو نبخش عزیزم هرگز منو نبخش ...

بگذار نبخشیدنت تنها دلخوشیم باشه ... عزیزم ... منو نبخش لطفا ..

و منه خسته مو دیدم که خسته و نزار با شانه های آویزان و تکیده  ازم دور شد و دور شد و دورشد و تو افق ناپدید ...


لی لی

 

.......................................................................

غ .ن : به نظرم هیج ضربه و ترومایی برزگتر و شدید تر از ضربه خوردن از طرف کسانی که انتظارم داریم ازمون محافظت و پشتیبانی کنن نیست ..!

ما بزرگترین معذرت خواهی رو به خودمون بدهکاریم .. بابت همه وابستگیامون بابت همه آدمهایی که اذیتمون کردن ولی ما نتونستیم رهاشون کنیم

بابت همه حرفهایی که دلمون شکست ولی صبر کردیم بابت همه دو رویی هایی که به روی طرف نیاوردیم دروغ های شاخداری که شنیدم و تحمل کردیم ..بابت خیلی چیزها..


 


  
  

زن ها وقتی زیاد چشم به راه ِ 

نشستن جوجه انگشت هایی مردانه ،

روی شاخ و برگ گیسو شان می مانند،

کلافه از این نداری و نبودن

یک روز 

دست به تبر می برند و 

به جان جنگل گیسو می افتند .

طوری که ما خیال می کنیم مد بوده لابد 

که از ریشه زده

غافل از این که بی نوا

مرد و مردانه 

خودش را شبیه نداشته اش کرده،

که معلوم نشود،

این چهره چهره ی همانی ست که نیست.

مردها ولی صبورترند

آن قدر در انتظار بوسه ی دلخواه می مانند

که زیر پای لبشان علف می روید

ما ولی باز فکر می کنیم مد بوده لابد 

طرف ریش گذاشته

غافل از این که بی نوا

خواسته معلوم نشود

اجاق بوسه نداشته که روی لبهایش 

لحاف کشیده سرما نخورند .

من فکر می کنم  مد 

همیشه دلش برای فقر سوخته

به ویترین  ها نگاه کنی می فهمی

لباس ها 

طوری پاره پوره اند 

که هیچ فقیری

احساس نداری نکند 

و نفهمیم که دارد که ندارد

یا همین عینک دودی

هم به کار پوشاندن گریه و اشک می آید

هم به چشم های کبود می ماند


| رسول ادهمی |



 


  
  

من فکر نان شب فقط بودم

او از لب و از روسری میگفت

در من زنی با درد می جنگید

او از فنون دلبری می گفت

 

می گفت و من با بغض خندیدم

می گفت و من صورت خراشیدم

می گفت و من مردانه پوشیدم

می گفت و زلفم را تراشیدم

 

می گفت و می گفتم ولی افسوس

دنیای ما با هم تفاوت داشت

من احمقانه ریشه می دادم

او احمقانه تر تبر برداشت

 

دلگیرم از دنیای نامردی

که بغض یک زن را نمی فهمد

آغوش من آن جنگل بکری ست

که راه آهن را نمی فهمد

 

گفتم جهان نامرد نامرد ست

نامرد یعنی پول داروهام

نامرد یعنی قبض آب و برق

نامرد یعنی درد زانوهام

 

نامرد یعنی خانه ای بی مرد

نامرد یعنی دست خالی ، آه

وقتی ببینی بچه ات بیمار

افتاده روی تخت درمانگاه

 

نامرد یعنی کیسه ی سیمان

بر روی دوش طاقت بابا

هی برجها قد می کشیدندو

کوتاه می شد قامت بابا

 

نامرد یعنی  جنگ در بین

یک مشت حزب باد و ترسوها

در خون گرمم غوطه ور بودم

بر جانم افتادند زالوها

 

آه از "جهان سست و بی بنیاد"

ای وای"از این فرهاد کش فریاد"

نامرد یعنی جوی خون در شهر

یعنی خیابان امیر آباد

 

نامرد یعنی  خانه ای بی سقف

یعنی خدای بچه های کار

سرمایه ی آن  تن فروشی که

ای تف به تو دنیای لاکردار

 

مادر مرا با بوسه راهی کن

من از مسیرم برنمیگردم

مادر تو گفتی زندگی سخت است

گفتی ولی باور نمی کردم

 

شاعر شدیم و درد را دیدیم

او از لب و از زلف زن می گفت

من همچنان از درد می گفتم

او همچنان در وصف تن می گفت

 

| رویا ابراهیمی |


 


  
  

بالاخره یک روز تمام می‌شود

این دنیا با تمام سربالایی‌ها و سرپایینی‌هایش...

آدمی که تو را رنجاند،

اویی که تو را خنداند،

کسی که قلبت را به درد آورد،

اویی که آرامت کرد،

کسی که اشک‌هایت را دید و لبخند زد،

اویی که اشک‌هایت را پاک کرد و یا، با تو اشک ریخت

کسی که تمام وجودش پر از مهربانی بود،

و اویی که...

با همه‌ی آن‌ها، روزی جایی دور از این‌جا رو به رو می‌شوی؛

یا با لبخند به هم نگاه می‌کنید،

و یا فقط به هم، نگاه می‌کنید...!

آن‌جا دیگر کسی نمی‌تواند؛ چشمانش را روی قلبی که شکست، بغضی که به گلویی نشاند، اشکی که جاری کرد، زندگی شیرینی که خرابش کرد، دروغی که گفت، ببندد.

چون همان وقت که این‌جا چشمانش را روی تمام این‌ها بسته بود؛ کسی بود که چشمانش همه چیز را ثبت می‌کرد و به خوش‌خیالی آن فرد، لبخندی تلخ می‌زد.

گاهی باید کنار گوش تمام بی‌گناهان دل‌شکسته و پر از بغض دنیا آرام گفت: غمت نباشد؛ کسی که این‌جا چشمانش را بست؛ جایی دیگر بخواهد یا نخواهد

چشمانش باز خواهد شد، گوش‌هایش هم. و همان وقت اشکی را که جاری کرد و ندید؛ می‌بیند.

و صدای قلبی را که شکست؛ می‌شنود.

می‌دانی؟ تنها خوبی این دنیا این است که، تمام می‌شود

آرام بگیر...

آن‌جا، جای دیگری‌ست...

 

| مهسا رضایی

 


  
  

أحبک طبعا

و إلا ماذا یمکن أن أفعل

فی وطن منهوب وحزین... "

 ....

آری، قطعا دوستت دارم

وگرنه در وطنی غمگین و غارت شده

چه میتوانستم بکنم..؟!

 

| عبدالعظیم فنجان |


 


  
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ کجای مسیر باد ایستاده ای عزیز که بوی مهربانیت می آید.
+ در این هنگامه شب, با خود میاندیشم . در آن گوشه غمین شهر عزیز دلخسته ام, در آغوش کدامین راهزن غریبه اسراف میشوی در حالیکه من در این گوشه غمگین تر شهر , به ذره ذره ات محتاجم ...