سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تا کی آب بر کوه می ریزد و آن را نرم نمی کند؟تا کی حکمت می آموزید و دلهایتان بر آن نرم نمی شود؟ [عیسی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :334
بازدید دیروز :370
کل بازدید :798466
تعداد کل یاداشته ها : 6096
103/2/19
9:47 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلی یاسمنی[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مرداد 90[5] تیر 90[3] مهر 90[1] اردیبهشت 91[9] فروردین 91[1] خرداد 91[4] آبان 91[3] آذر 91[4] دی 91[2] خرداد 92[1] شهریور 92[4] تیر 92[3] مهر 92[7] اسفند 92[3] شهریور 93[3] آبان 93[1] مهر 93[1] بهمن 93[1] اسفند 93[3] اردیبهشت 94[362] فروردین 94[61] خرداد 94[203] تیر 94[22] مرداد 94[122] مهر 94[8] شهریور 94[50] دی 94[41] اردیبهشت 95[32] اسفند 94[34] بهمن 94[1] فروردین 95[80] خرداد 95[297] تیر 95[580] مرداد 95[232] شهریور 95[135] مهر 95[61] آبان 95[44] آذر 95[18] دی 95[107] بهمن 95[149] اسفند 95[76] فروردین 96[64] اردیبهشت 96[41] خرداد 96[13] تیر 96[191] مرداد 96[306] شهریور 96[422] مهر 96[215] آبان 96[49] آذر 96[69] دی 96[26] بهمن 96[138] اسفند 96[149] فروردین 97[84] اردیبهشت 97[141] خرداد 97[133] تیر 97[123] مرداد 97[80] شهریور 97[85] مهر 97[27] آبان 97[101] آذر 97[70] دی 97[27] اسفند 97[11] بهمن 97[58] فروردین 98[9] خرداد 98[3] آبان 98[16] تیر 99[9] مرداد 99[4] مهر 99[29] آبان 99[16] آذر 99[25] دی 99[40] بهمن 99[50] اسفند 99[18] فروردین 0[9] اردیبهشت 0[13] آبان 90[4] خرداد 0[7] تیر 0[29] مرداد 0[35] شهریور 0[11] مهر 0[18] آبان 0[24] آذر 0[41] دی 0[29] بهمن 0[18] اسفند 0[12] فروردین 1[11] اردیبهشت 1[4] خرداد 1[13] تیر 1[11] مرداد 1[4] شهریور 1[4] مهر 1[3] آبان 1[4] آذر 1[18] دی 1[10] بهمن 1[10] اسفند 1[1] فروردین 2[10] اردیبهشت 2[13] خرداد 2[2] تیر 2[4] مرداد 2[5] شهریور 2[25] مهر 2[9] آبان 2[54] آذر 2[17]
لوگوی دوستان
 

برج مراقیت

میگن از وقتی خلبان وارد کابین پرواز میشه تاوقتی که به مقصد برسه توسط برج مراقبت راهنمایی و به اصطلاح مراقبت میشه .. قشنگ نیست ؟؟؟

اینکه تو  همه مسیر یکی مراقبته و به وقتش بهت اخطار میده  و راهنماییت میکنه که مسیر و کج نری و به سلامت به مقصد برسی خیلی حس خوبی بنظرم ..

وقتی همه ما انسانها در مسیر زندگی پر  فراز و نشیبمان چشم به آسمان داریم  و وقتی خودش گفته که از رگ گردن به مانزدیکتر  و از مادر مهربانتر ه  و ال

و بل ولی در بزنگاههای زندگی صم و بکم فقط نگاهمان میکنه  ..گاهی کمی باعث نا امیدی میشه.

همه ما به دنیا آمده ایم با توان و کارایی  وحیطه اختیارات بسیار محدود و ناکارآمد .. 

واکثر ما ها  باهمین توان محدود وقتی همه چیز بر وفق مرادمونه و گل و بلبله و همه چی خوب پیش میره منم منم میکنیم...

خونه خریدم ..ماشین خریدم .. عاشق شدم .. بچه دار شدم ... ولی وقتی بلایی سرمون میاد و مشکلی سر راهمون قرار میگیره بلافاصله رو به آسمون میگیم آخه چرا من ...؟؟؟ حق من این نبود ..

من چنانم و چنین .. من اینکار و اونکار و به خاطر رضای تو کردم ( الکی مثلن) و طلبکارانه اگه دستمون بهش برسه یقشو میگیریم و میکشیمش پایین ..غافل از اینکه زندگی یه مجموعه است  مجموعه ای از آدمای خوب و  بد نرم و سخت  آدمایی که خودشون با هزار گیر و گرفتاری  مشابه ما سر راهمون قرار میگیرن 

و کنش و واکنش هایی که برگرفته از حالات روحی طرف مقابله ...زندگی مجموعه ای از روزای خوب و بد خبرای خوب وبد روزای ابری و بارونی و برفی که هر کدومش لازمه حیاته ...

همیشه همه فعل های مثبت کار خودمونه و همه بدبیاریهای آنچنانی که  همه اونا نتیجه انتخاب های آگانه آدمای مسیر زندگیمونه و همه بیماریها و مشکلات و بدبیاریهاکار خداست ...

ولی ته تهش همه ما حتی همه آدمهایی که به اصطلاح آتئیست و خدا ناباور هستن در لحظات سخت و جانگداز زندگیشون حتی اگه به زبون نیارن چشم به آسمون دارن ...

دیروز مطلبی میخوندم در مورد کدهای هوایی بین خلبان و برج مراقبت .. که خیلی برام جالب بود اینکه وقتی خلبان هواپیماش " های جک " میشه ..وقتی یکی ازموتوراش از کار میفته ..

وقتی یکی از بالاش آتیش  میگیره ... وقتی دیگه هیچ کاری به معنای واقعی کلمه هیچ کاری ازدستش بر نمیاد فقط یه کد به برج مراقبت ارسال میکنه : کد 7600

نه حرفی میزنه  .. نه گریه میکنه   نه التماس میکنه  فقط این کد و میگه  : " 7600" این کد یعنی برج مراقبت دیگه کارم تمومه و هیچ کاری ازدستم بر نمیاد کمکم کن .. هدایتم کن ... نجاتم بده تا سالم به مقصد

برسم ..

اصل اول و کلمه کارایی که باید  در حل مشکلات بهش حتما توجه کنیم اصلی که خیلی خیلی دیر درکش کردم و خیلی دیر بهش رسیدم ولی خدا رو شاکرم برای فهم ودرکش

" اصل پذیرشه " .. اصل پذیرش : یعنی اینکه این مشکل بزرگ برای من بوجود اومده .. این رنج و اندوه برام میاره .. این رنج انقدر بزرگه که توان اندک و کارایی

محدود من قادر به حلش نیست

قدم اول : این درد و رنج میپذیرم   .. باتمام وجود و سلولهای تنم میپذیرمش  .. پسش نمیزنم ..  ازش فرار نمیکنم ، باهاش نمی جنگم ، کاسه چه کنم دستم

نمیگیرم ، فرا فکنی و مظلوم نمایی نمیکنم ، جارش نمیزنم .. کل عالم اگه مشکل منو بدونن هیشکی جز خودم نمیتونه مشکلمو حل کنه ..نهایتش یه

همدردی ساده و تمام  ...

نهایتشو در نظر میگیرم بدترین حالت این اتفاق چی میتونه باشه در نظر میگیرم و اونو هم میپذیرم ..

سخته خیلی سخته ولی باید این کار و بکنم ..

قدم دوم : در موردش مطالعه میکنم .. وسیع و گسترده و در موردش اطلاعات اساسی کسب میکنم ..

قذم سوم : باهاش نمیجنگم .. باهاش کنار میام .. . همه کارایی که مالا و  جانا میتونم برای رفع این مشکل انجام میدم .. بدون ذره ای طلبکاری ..

قدم چهارم و اصلیترین قدم : بقیه شو به خودش واگذار میکنم .. بهش میگم توان من  همین قدره خودتم خوب میدونی ... بهتر از من میدونی .. بقییش دیگه

به عهده خودته .. صلاح منو بهتر از خود من میدونی دید محدود و ناقص من که از جلوی بینی ام فراتر نمی بینه ..

من با این فکر محدود .. توان محدود کارایی محدود .. دیگه کار ی ازدستم برنمیاد ..

مثل همون خلبان که درگیره و آخرین امیدش کد 7600  و  رو به خودش میگم ... وتمام ..

به خدا قسم اگه همه این مراحل و طی کنید می بینید که کارا روال عادیشو طی میکنه .. و خدا راه حلهایی میزاره جلوی  پات که باور نمیکنی ... انگارآب مسیرشو پیدا میکنه ...

یه مثال ساده و ملموسش :

چند  ماه قبل یه تحقیقی  داشتم در مورد زوجهای ناپارور .. اونایی که دکترا به اصطلاح جوابشون کردن .. اونایی که سالها هر روشی و برای بچه دار شدن انتخاب کردن و به در بسته خوردن ..

اونایی که ناامید نشدن هی داوا ودرمون میلیونی کردن و شاید نزدیک سی سال جنگیدن و جنگیدن ولی نتیجه ای نگرفتن وآخرش خسته سپر انداختن و لی قبول نکردن نپذیرفتن که نمیشه ..

بابا نمیشه دست بردار .. بپذیر و راه دیگه ای رو برو .. بپذیر و  رهاکن هر کاری تونستی کردی اینبار بسپارش به خدا .. بزار اینبار او ن برات کاری کنه ..

جالبه اکثر اونایی که مشکل شونه پذیرفتن و رها کردن .. تاکید میکنم " پذیرش و رهایی  باهم " ... بعد اینکه از پرورشگاه بچه آوردن برای بزرگ کردن .بعد اینکه آغوش امن و گرمشونو مامن

یه بچه بی گناه و معصوم  بی سرپرست کردن  و یا رها کردن و بیخیال دوا دکتر شدن در کمال ناباوری ..  در کمال نقصی که سالها درگیرش بودن و جواب نه

شنیدن از دکترا چند سال بعد خودشون صاحب بچه شدن .. برین  سرچ کنین ببینین .. همین چند ماه پیش تو یکی از کشورهای غربی زوج ناباروی که سه

بچه بی سرپرست و که خواهر برادر بودن و والدینشون از دست داده بودن وقتی به سرپرستی پذیرفتن دقیقا دو سال دیگه خانمه سه قلو باردار میشه ؟؟!!!!

این یعنی اینکه ما بیجهت و ول نیستیم  تو دنیا ، رها شده نیستیم ، یعنی وقتی از ته ته ته قلبت با خدا معامله میکنی بی جواب نمیمونی

به اطرافیانتون توجه کنین ... اگه .. اگه به اندازه سر سوزنی نیکی کردی نیتجه شو دیدی می بینی و بالعکس ..

این مثال سادش بود .. خیلی مثالهای دیگه هست ...

وقتی میپذیری وقتی پذیرفتی رهایی اتفاق میفته .. رهایی مطلق ..یعنی خدایادیگه هیچ کاری ازدستم برنمیاد .. خدایا 7600 و تمام ...!!!!؟؟؟

امتحانش کنین با جون ودل آ ... نه الکی .. بعد اون حس ناب رهایی و تو تک تک سلوهای تنتون احساس کنین ...

شکر کنیم برای همه داشته و نداشته هاتون .. چرا ما همشه طلبکاریم .. چرا همه بدبیاریهامون تقصیر خداست و کائنات .. همه خوش بیاریهامون به خاطر

لیافت خودمون ...

این توهم لیاقت از کجا اومده  ؟؟؟؟  که فکر میکنیم همه خوبیها و خوش شانسی ها و خوش بیاریهای همه دنیا مال ما باید باشه و  برای مایی که حتی دم و

بازدممون به اختیار خودمون تیست که اگه بود ... خیلی وقت پیش رفته بودیم ...

چرا توکل مون انقدر کمه چرا ؟؟؟؟؟!!!!


 گاهی باید گفت خدایا ..موتورمون از کار افتاده ..خدا یا بالهامون سوخته ... خدایا ..دیگه هیچ کاری نمونده که با  این توان ناقص نکرده باشیم ... ولی دیگه

کاری... از دستمون  برنمیاد ..خودت بهتر از همه می بینی ..میشنوی ... یا سامع الشکایا

خدایا 7600  و دیگر هیچ ...


به قول مولانا :

هر لحظه که تسلیمم در کارگه هستی

مظلومتر ازآهو ،بی باک ترم  از شیر

هر گاه که میکوشم در کار کنم تدبیر

رنج از پی رنج آید ، زنجیر پی زنجیر


لی لی







 

 


  
  

بهم گفت :

تو اگه رنگ بودی میشدی ...  آبی دریا

اگه میوه بودی میشدی .... توت فرنگی

اگه غذا بودی میشدی  ...  پیترا

اگه شهر بودی میشدی ...  پاریس

اگه اشیا بودی میشدی ....پنجره

اگه حشره  بودی میشدی ... سنجاقک

اگه گل بودی میشدی ... رز

اگه درخت بودی میشدی ... سرو

اگه عطر  بودی میشدی ... نارسیس

اگه ماهی بودی میشدی .. ماهی گلی عید

اگه

اگه ... اگه ... اگه ...اگه


وقتی برگه طلاق و امضاء میکردم بهش نگاه کردم .. بهم نگاه کرد ..  آبی دریا ، توت فرنگی ، پیتزا ، پاریس ، پنجره ، سنجاقک ، رز ، سرو ،  نارسیس ، ماهی گلی عید ....

دیگه هیچکدوم نبودم ...

کاش همه چی مثل روزای اول خوب و خوش و زیبا بود .. کاش همیشه روزای اول بود ...

کاش ...

چرا روز اول هیچوقت روز اول نمیمونه ؟؟؟؟


........................................................


 


  
  
<      1   2      
پیامهای عمومی ارسال شده
+ کجای مسیر باد ایستاده ای عزیز که بوی مهربانیت می آید.
+ در این هنگامه شب, با خود میاندیشم . در آن گوشه غمین شهر عزیز دلخسته ام, در آغوش کدامین راهزن غریبه اسراف میشوی در حالیکه من در این گوشه غمگین تر شهر , به ذره ذره ات محتاجم ...