مرد   اگر  بودم

نبودنت را غروب های زمستان

در قهوه خانه ی دوری

سیگار می کشیدم .

نبودنت  دود می شد

میرفت به هوا  ...


و می نشست روی بخار شیشه های قهوه خانه ...

بعد  تکیه می دادم  به صندلی

چشمهایم را می بستم

و انگشتانم را دور استکان کمر باریک چای داغ حلقه می کردم

تا بیشتر از یادم بروی

 
نامرد اگر بودم   نبودنت را

تا حالا باید  ...  فراموش کرده باشم

 
مرد نیستم اما  ///  نامرد هم نیستم


زنم   و  نبودنت

پیرهنم شده است ...


رویا شاه حسین زاده

 

..........................................................................................

پ . ن : روزهایی هست که فقط شعر فقط شعر تسکینم میده .. روزهایی فقط گریه .. روزهایی فقط کتاب ... روزهایی فقط فیلم .. روزهایی فقط آهنگ غمگین ... و روزهای سردی که هیچ چیز  و هیچ چیز و هیچ چیز و هیچ کس تسکینم نمیده .. امروز از اون روزاست ..