سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، روشنی بخش اندیشه است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :4
بازدید دیروز :577
کل بازدید :799089
تعداد کل یاداشته ها : 6096
103/2/21
12:25 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلی یاسمنی[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مرداد 90[5] تیر 90[3] مهر 90[1] اردیبهشت 91[9] فروردین 91[1] خرداد 91[4] آبان 91[3] آذر 91[4] دی 91[2] خرداد 92[1] شهریور 92[4] تیر 92[3] مهر 92[7] اسفند 92[3] شهریور 93[3] آبان 93[1] مهر 93[1] بهمن 93[1] اسفند 93[3] اردیبهشت 94[362] فروردین 94[61] خرداد 94[203] تیر 94[22] مرداد 94[122] مهر 94[8] شهریور 94[50] دی 94[41] اردیبهشت 95[32] اسفند 94[34] بهمن 94[1] فروردین 95[80] خرداد 95[297] تیر 95[580] مرداد 95[232] شهریور 95[135] مهر 95[61] آبان 95[44] آذر 95[18] دی 95[107] بهمن 95[149] اسفند 95[76] فروردین 96[64] اردیبهشت 96[41] خرداد 96[13] تیر 96[191] مرداد 96[306] شهریور 96[422] مهر 96[215] آبان 96[49] آذر 96[69] دی 96[26] بهمن 96[138] اسفند 96[149] فروردین 97[84] اردیبهشت 97[141] خرداد 97[133] تیر 97[123] مرداد 97[80] شهریور 97[85] مهر 97[27] آبان 97[101] آذر 97[70] دی 97[27] اسفند 97[11] بهمن 97[58] فروردین 98[9] خرداد 98[3] آبان 98[16] تیر 99[9] مرداد 99[4] مهر 99[29] آبان 99[16] آذر 99[25] دی 99[40] بهمن 99[50] اسفند 99[18] فروردین 0[9] اردیبهشت 0[13] آبان 90[4] خرداد 0[7] تیر 0[29] مرداد 0[35] شهریور 0[11] مهر 0[18] آبان 0[24] آذر 0[41] دی 0[29] بهمن 0[18] اسفند 0[12] فروردین 1[11] اردیبهشت 1[4] خرداد 1[13] تیر 1[11] مرداد 1[4] شهریور 1[4] مهر 1[3] آبان 1[4] آذر 1[18] دی 1[10] بهمن 1[10] اسفند 1[1] فروردین 2[10] اردیبهشت 2[13] خرداد 2[2] تیر 2[4] مرداد 2[5] شهریور 2[25] مهر 2[9] آبان 2[54] آذر 2[17]
لوگوی دوستان
 

و چه قدر خسته ام از «چرا؟»

از «چه گونه!»

خسته ام از سؤال های سخت

پاسخ های پیچیده

از کلمات سنگین

فکرهای عمیق

پیچ های تند

نشانه های با معنا، بی معنا...

دلم تنگ می شود گاهی،

برای یک «دوستت دارم» ساده

دو «فنجان قهوه ی داغ»

سه «روز» تعطیلی در زمستان

چهار «خنده ی» بلند

و پنج «انگشت» دوست داشتنی!

مصطفی مستور


  
  

توی همه  دوستت دارم ها ، عاشقتم ها ،می میرم برات ها

یک " تا " ی عجیبی  وجود دارد !

که اتفاقاًهمین " تا " کیفیت  رابطه را

مشخص می کند و زمانش  را .

" تا" ی اینکه چقدرباب میلش رفتار کنی ،

چقدر خواسته هایش را عملی کنی ،چقدر آدمی باشی  که

او فکرش را می کرده ...

و حتی " تا " ی پول و خانه و ماشین  و این ها .

تقریبا همه ی آدمها  هم  این " تا " را دارند

" تا " ی دوست داشتن ...

 برای بعضی ها  این "تا " شبیه " تا " ی پار چه  است !

نهایتش روی پارچه خط می اندازد

ولی اتو شدنی است ...

"عاشقتم را " "دوستت دارم " می کند ...

ولی حتی با  بوی عطر ش قلب تند تند می تپد !

برای بعضی دیگر " تا " ی رابطه ،مقواییست !

کمر مقوا را می شکند ،چروک  های ریز

رویش می اندازد  و لی جداشدنش  به این

آسانی  ها نیست . جدا هم بشود ،رگ و ریشه 

باقی  می گذارد . رگ  وریشه ای  که درد دارد ...

اما !امان  از " تا"  های کاغذی ؛ که هم تیز

است و هم زود  و با صدا برش می خورد .

حواست نباشد دستت  را هم می برد ،دلت که ...!!!

ما ها  باید یاد بگیریم . یادبگیریم  که هر  دوستت دارمی " تا " دارد !

اینطوری  زودتر  از همیشه  می فهمیم که

پارچه ،مقوا  یا کاغذ  رابطه مان  کی " تا "  می خورد

اینطوری بهتر می فهمیم  که توی  هر دوستت دارمی

  یک " میم " منیت مخفی است !

که اگر پیدا شود ؛ ...وای

اگر پیدا شود ...

مرتضی برزگر


  
  

یه  جایی از رابطه هست که آدم صبورتر، مهربان‌تر، رفیق‌تر تصمیم می‌گیرد

دیگر آن آدم یک ساعت پیش نباشد.

حالا هر چقدر برایش گل بخری، شعر بگویی، کادو بفرستی،

خاطره دربند و اولین گره خوردن نگاه‌ها و چرخ و فلک کنار دریا را تعریف کنی؛ بی فایده است.

آن آدم، هیچ‌وقت آدم یک ساعت پیش و یک روز پیش و یک ماه پیش نمی شود.نه که نخواهد.

سروته آدم‌های مهربان را بزنی، می‌میرند برای دوست داشتن، برای دوست داشته شدن.

زاییده شده اند برای اینکه محبوب کسی باشند.

که صبح ها چشم باز نکرده، با صدای گرفته بگویند

 سلام و شب‌ها، بی شب بخیر و بوسیده شدن – از میان استیکرهای تلگرام یا با گرمی لب های دلدار - خوابشان نرود.

از کارخانه اینطور بیرون آمده اند. با مُهر مهربانی روی پیشانی شان، با تپیدن تند و تند قلبی که همیشه درد می کند و گرمی دست‌هایشان وقت دیدار و عطری که یک شبانه روز، روی دست‌هایت می ماند.

اینکه چه می شود این آدم ها دیگر نمی خواهند آدم پیش از این باشد را باید توی خودمان بجوییم.

توی حرف‌هایمان، نگاه‌هایمان، رفتارهایمان و حتا کیفیت فشردن لب‌ها روی هم وقت بوسه سلام و بوسه به امید دیدار.

گمان می‌کنم تنهایی، اینجا به دنیا می‌آید.

لحظه ای که باور نمی‌کنیم آدم مهربان زندگی‌مان، دیگر آن آدم سابق نمی شود.

پانویس: غم انگیز تر از فقدان و طولانی تر از لحظات جدایی، خود زندگی است.

آن وقتی که می‌روی به کتابفروشی، به رستوران، به کافی شاپ، به پارک، به میدان ولیعصر، به خیابان تجریش، به هر کجا.

می‌روی و می‌بینی اینجا ها هم دیگر آن جاهای یک ساعت پیش نیست. نه دیگر کتابی دارند که حالت را خوب کنند، نه غذایی، نه قهوه ای کم شکر با طعم همیشگی.

نگاه می‌کنی به درخت ها و با خودت فکر میکنی ، پیش از این برای چه انقدر ذوق دیدنشان را داشتی.

که این خیابان بلند را چطور پیاده می رفتی؟ بدون هن هن، بدون گذشت زمان.

مواظب آدم های مهربان زندگی تان باشید.

تنهایی از آنچه در آینه می بینید، به شما نزدیکتر است.

مرتضی برزگر


  
  

ر?موت کولر گاز?، نها?تش ب?ست تا دکمه داره.

باهاش م? شه باد رو کم و ز?اد کرد .

پره ها رو به چپ و راست چرخوند .

حالتش رو تغ??ر داد به پنکه، به خشک و سرد، به گرم و مرطوب.

هم?ن ?ه ت?که ر?موت س? چهل گرم?، زبون آدم رو م? فهمه

که مثلن امروز سردمه، گرممه، ولرممه.

اون وقت تو زندگ? همه ما آدم هست دو?ست ک?لو.

از همه چ? و همه کار? سر در م?اره.

هم مخترعه، هم مکتشفه، هم هنرمنده، هم متخصص ساختمون.

اما زبون آدم?زاد? رو نم? فهمه! م? شنوه ها، نم? فهمه!

حال خوب و بد آدم رو سرش نم?شه.

با ک?ساش م?گن : زبون مشترک نداره باهات.

حا? هر چ? دوست دار? خودت رو کوچ?ک کن.

ا?ن ور و اون ور بکوب. بش?ن باهاش حرف بزن.

جلسه بذار. مَثَل ب?ار از قد?م?ا.

ضرب المثل دروغ? چ?ن? و هند? براش بساز، افاقه نم? کنه.

نمی فهمه یعنی نمی خواد بفهمه.

ملتفت? که چ? م?گم؟

وا? بخدا که بعض? وقتا دندون خراب، نه عصب کش? م? خواد، نه پر کردن، نه رو کش.

دندون خراب رو با?د کش?د، جاش دندون هم نبا?د کاشت.

باس هم?نطور? خال? بمونه تو دهنت که وقت? م? خند?،

وقت? فراموشت م?شه، بق?ه جا? خال?ش رو بب?نن .

که اگه ?ادت رفته بود بهت بگن ف?ن? وقت? م? خند?،

چقدر جا? ا?ن دندونه تو ذوق م? زنه.

که ?ادت ب?اد ا?ن دندون، ?ه آدم دو?ست ک?لو?? بوده، که حا? د?گه ن?ست.

مرتضی برزگر


  
  
<   <<   6      
پیامهای عمومی ارسال شده
+ کجای مسیر باد ایستاده ای عزیز که بوی مهربانیت می آید.
+ در این هنگامه شب, با خود میاندیشم . در آن گوشه غمین شهر عزیز دلخسته ام, در آغوش کدامین راهزن غریبه اسراف میشوی در حالیکه من در این گوشه غمگین تر شهر , به ذره ذره ات محتاجم ...