من از اتفاق های بین مان می ترسم. همین چیزهایی که تو فکر می کنی بی اهمیت هستند... همین نگاه های سر سری تو... لعنتی... اینها چیزهایی که هستند که به راحتی می توانند من را عاشق کنند!
+
کجای مسیر باد ایستاده ای عزیز که بوی مهربانیت می آید.
+
در این هنگامه شب, با خود میاندیشم . در آن گوشه غمین شهر عزیز دلخسته ام, در آغوش کدامین راهزن غریبه اسراف میشوی در حالیکه من در این گوشه غمگین تر شهر , به ذره ذره ات محتاجم ...