عصر وقتی مرد از سر کار برگشت خونه زن سریع نامه ای را که از قبل آماده کرده بود گذاشت روی میز و رفت زیر تخت قایم شد
تا عکس العمل شوهرش را ببیند . مرد خسته اومد تو هال دید همه جا خلوته زنش را صدا زد اما نبود همه جا را گشت .. یهو چشمش
به نامه افتاد آنرا خواند " من دیگه ازت خسته شدم میخوام ازت جداشم رفتم خونه مادرم "
مرد لبخندی زد و یه چیزی زیر نامه زنش نوشت و گوشیشو درآورد و شماره ای گرفت و بلند گفت : سلام عزیزم خوبی من تازه رسیدم خونه
خدا رو شکر زنم نیست رفته خونه مادرش .. راحت شدم حاضر شو الان میام پیشت . دلم برات تنگ شده خیلی ...بعد گوشی را در جیبش
گذاشت و از خانه خارج شد ..
زن با عصبانیت از زیر تخت اومد بیرون داشت از شدت عصبانیت میترکید سراغ نامه رفت دید شوهرش نوشته :
دیوونه پاهات از زیر تخت معلومه .. من رفتم نون بگیرم ...