اشگهایی که برایش شکست میریزید
همان عرقهایی است که
برای پیروزی نریخته اید ....
آدولف هیتلر ...
...............................................
مردی برای اعتراف نزد کشیش رفت و گفت :
پدر مقدس مرا ببخش در زمان جنگ جهانی دوم من به یک بهودی پناه دادم
کشیش " مسلما تو گناه نکرده ای پسرم "
مرد : اما من ازش خواستم برای ماندن در انبار من هفته ای بیست شیلینگ بپردازد
کشیش : خوب البته این یکی زیاد خوب نبوده ، اما بالاخره تو چون اون آدم رو تجات دادی ، بنابر این بخشیده میشوی
مرد : اوه پدر این خیلی عالیه خیالم راحت شد حالا میتونم یه سوال دیگه بپرسم ؟
کشیش : چی میخوای بپرسی پسرم ؟
مرد : به نظر شما بعد از گذشت این همه سال باید بهش بگم که جنگ تموم شده ؟ ؟؟؟؟
......................................