تو جهانی در دستهای خالی من»
«به دنیا آمدی! به دنیایی که قرار بود زیباتر و انسانیتر از این باشد و نشد...
اما شاید تو روزی بتوانی دنیا را به آنچه قرنها در رؤیای شاعران است بدل کنی.
صدای گریه ی نخستت جهان صامت و سیاه و سفید مرا رنگ و صدا بخشید.
من و مادرت هر دو آرزوهای بزرگی برای تو داریم ولی تو آن شو که خودت می خواهی.
همه یکبار به دنیا میایند و فرصت عزیز زیستن آنقدر ارزش دارد که نباید آن را صرف برآورد آرزوی دیگران - حتا پدر و مادرت - کنی.
پس «خودت بودن» را انتخاب کن به جای مورد تایید و علاقه ی این و آن بودن.
به یاد داشته باش آن که همه دوستش بدارند یا ریگی به کفش دارد، یا قطره ی بی هویتی در رود جماعت است.
تو قطره ی ناهمسو باش. نه برگی از درخت و نه گوسفندی از رمه.
من و مادرت در این راه کنار تو هستیم. مادرت بهترین اتفاق زندگی من است و تو بهترین اتفاق زندگی مشترک ما.
ممنون که با حضورت به زندگیمان رنگ می دهی و مرا ببخش که در این لحظه چیزی ندارم که پشتوانه فردای تو کنم.
ممنوع الفعالیتی سالها با من بوده و چیزی ندارم جز هزاران شعر و ترانه و آهنگ، چندین کتاب و موسیقی غیر قابل چاپ و انتشار و خانه ای اجاره ای که پول پیش آن هم مثل هزینه ی به دنیا آمدن تو قرضی ست.
بزرگ تر که شدی کم کم می فهمی که نفسهای پدرت هم مانند نفسهای هر کس در این جهان میل به قطره ی برخلاف جهت رود بودن داشته باشد قرضی ست...
با همین نان و نفسهای قرضی دوستت دارم و همین دستهای خالی را سقف بالای سر تو و مادرت می کنم.
تو آنقدر زندگی در وجودت داری که حضورت تمام ممنوعیت های عالم را برایم به هیچ بدل می کند.
خورشیدی شدی در سیاهترین روزهای من و جهانی در دستهای خالی ام.
در این زمان و زمانه ی تلخ و هنرسوز نمی توانم به تو قول بدهم در «رفاه» بزرگ شوی اما بزرگ شدن در «عشق» را به تو قول می دهم.
حالا تو و مادرت دلیل زندگی من هستید و این بهترین آرزویم برای توست:
همرنگ نشو و مانند معنای نامت توانا و جسور باش! پسرم! یارای من!
یغما گلرویی 12 اردی بهشت 96»
تبریک به یغما گلرویی عزیز به مناسبت آقای پدر شدنشان ...سقف تون مستدام ...عشقتون پایدار ..خوشا به حال پسری و همسری که یاری
چون شما دارند ...خوشا ..