بچه که بودم قبل از دبستان ، سر کوچه مان یک مغازه اسباب بازی فروشی بود ..
.یک روز عروسک خوشگل و با موهای مشکی قشنگی را پشت ویترینش دیدم ..
هر روز به بهانه های مختلف جلو ی مغازه میایستادم و یک دل سیر نگاهش میکردم شاید تا شب هفت هشت بار جلوی مغازه میرفتم ، یکماهی عروسک همانجا بود ...
شبها به خیالم رو پام میذاشتم و برایش شعر عروسک خوشگل من قرمز پوشیده ، رو تختخواب مخمل آبی خوابیده رو میخوندم ... و با خیالش میخوابیدم ...
یک روز که صبح رفتم ببینمش .. سرجاش نبود .. فروخته بودنش ..
گریه ام گرفت .. مثل مادری که بچه شو از دست داده بود ... یادمه نشستم جلوی مغازه و های های گریه کردم ... هیچ وقت به مادرم نگفتم اونو برام بخره ... نمیدونم چرا .. نسل ما اینجوری بود .. الان میگم شاید
اگه میگفتم اونو میخرید .. نمیدونم ... ماهها باز جلوی اون مغازه میرفتم وجای خالیش .. اذیتم میکرد..
به جای اون ماشین و اسباب بازیهای دیگه میزاشتن یا عروسکای دیگه ...
ولی هیچ کدوم عروسک من نمیشد ... داغ اون عروسک الان هم به دلمه ..
الانم هر وقت از جلوی اون اسباب بازی فروشی رد میشم . که الان شده روسری فروشی ..
بغضم میگیره ... هیچوقت عروسک نداشتم نمیدونم چرا ؟؟؟
بزرگ شدم .. مادر شدم ... ... باز عروسک نخریدم ... چون هیچو قت دختر دار نشدم .. شاید اگه بچه ها م دختر بودن ؟؟؟
الان عروسکای گنده خرسی ، شاسخین .. خیلی عروسکای خوشگل و رنگ و وارنگ دیگه اومده ..
یه روز بچه ها گفتن مامان برای تولدت چی بخریم امسال ...؟؟؟؟
یه دفعه بی معطلی گفتم یه عروسک گنده ... خندیدند .. فکر کردن شوخی میکنم ...
قصه عروسکمو که بهشون گفتم ..خنده شون بیشتر شد ... براشون قابل درک نبود .. شاید اگه دختر داشتم و بهش میگفتم اونم همراه من بغض میکرد .. گریه میکرد ... ولی پسرا ..فرق دارن
خیلی فرق دارن با دختر ا ...
حالام هروقت از جلوی مغازه های اسباب بازی فروشی رد میشم دقیقه های زیادی جلوی مغازه ها میایستم و با حسرت نگاشون میکنم ... حسرت عمیق تا مغز استخوانم ...
یکی از بزرگترین حفره های خالی توی ذهنم ، توی قلبم ، توی زندگیم ، توی روحم ... توی همه وجودم
همین نداشتن دختره ... که با هیچی ، هیچی، هیچی، پر نمیشه ...
حسرت بوییدن موهای نرم دخترکم و بافتن اونا ..حسرت اینکه سرشو بزاره روی زانوم و خوابش
بیگیره .. حسرت ... حسرت عروش شدنش ...
اگه دختر دارین قدرشو بدونین لطفا ...
اینم گذاشتم کنار همه نداشته هام و حسرتام ... خدایا شکرت
.................................................