در من کوچه ای است که با تو در آن نگشته ام سفری است که با تو هنوز نرفته ام روزها و شب هایی است که با تو به سر نکرده ام و عاشقانه هایی که با تو هنوز نگفته ام ...
در من حرفایی است که هنوز نفس می کشند.... آرزوهایی که هنوز به انجام نرسیده اند در من و در کعبه من ، سجده ای است برای قامت تو در من پاره ای از تو می تپد و این جان نیمه جانم ازو زنده است در من و در رگهای من خونی از احساس سبز تو جاری است و شکوفه میزند همچون گلی سرخ در من ......... در من تو ... حس تو... هنوزهست...
+
کجای مسیر باد ایستاده ای عزیز که بوی مهربانیت می آید.
+
در این هنگامه شب, با خود میاندیشم . در آن گوشه غمین شهر عزیز دلخسته ام, در آغوش کدامین راهزن غریبه اسراف میشوی در حالیکه من در این گوشه غمگین تر شهر , به ذره ذره ات محتاجم ...
در من حرفایی است که
هنوز نفس می کشند....
آرزوهایی که هنوز به انجام نرسیده اند
در من
و در کعبه من ، سجده ای است برای قامت تو
در من پاره ای از تو می تپد
و این جان نیمه جانم ازو زنده است
در من
و در رگهای من
خونی از احساس سبز تو جاری است
و شکوفه میزند همچون گلی سرخ
در من .........
در من تو ...
حس تو...
هنوزهست...
افشین یدالهی
..............................................................................................................................................
پ . ن : یه روزایی اصلن نوشتنم نمیاد .. .مثل کسیم که آمپول بیحسی بهش زدن و منگه این دو تا شعرم به خاطر اینکه امروز دست خالی نری
گذاشتم برات ..