سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هنگامی که نزد آموزگار یا در مجلس های دانش نشستید، نزدیک هم شوید و برخی پشت برخی دیگربنشیند . مانند دوران جاهلیت پراکنده منشینید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :111
بازدید دیروز :140
کل بازدید :795840
تعداد کل یاداشته ها : 6096
103/2/13
9:26 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلی یاسمنی[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مرداد 90[5] تیر 90[3] مهر 90[1] اردیبهشت 91[9] فروردین 91[1] خرداد 91[4] آبان 91[3] آذر 91[4] دی 91[2] خرداد 92[1] شهریور 92[4] تیر 92[3] مهر 92[7] اسفند 92[3] شهریور 93[3] آبان 93[1] مهر 93[1] بهمن 93[1] اسفند 93[3] اردیبهشت 94[362] فروردین 94[61] خرداد 94[203] تیر 94[22] مرداد 94[122] مهر 94[8] شهریور 94[50] دی 94[41] اردیبهشت 95[32] اسفند 94[34] بهمن 94[1] فروردین 95[80] خرداد 95[297] تیر 95[580] مرداد 95[232] شهریور 95[135] مهر 95[61] آبان 95[44] آذر 95[18] دی 95[107] بهمن 95[149] اسفند 95[76] فروردین 96[64] اردیبهشت 96[41] خرداد 96[13] تیر 96[191] مرداد 96[306] شهریور 96[422] مهر 96[215] آبان 96[49] آذر 96[69] دی 96[26] بهمن 96[138] اسفند 96[149] فروردین 97[84] اردیبهشت 97[141] خرداد 97[133] تیر 97[123] مرداد 97[80] شهریور 97[85] مهر 97[27] آبان 97[101] آذر 97[70] دی 97[27] اسفند 97[11] بهمن 97[58] فروردین 98[9] خرداد 98[3] آبان 98[16] تیر 99[9] مرداد 99[4] مهر 99[29] آبان 99[16] آذر 99[25] دی 99[40] بهمن 99[50] اسفند 99[18] فروردین 0[9] اردیبهشت 0[13] آبان 90[4] خرداد 0[7] تیر 0[29] مرداد 0[35] شهریور 0[11] مهر 0[18] آبان 0[24] آذر 0[41] دی 0[29] بهمن 0[18] اسفند 0[12] فروردین 1[11] اردیبهشت 1[4] خرداد 1[13] تیر 1[11] مرداد 1[4] شهریور 1[4] مهر 1[3] آبان 1[4] آذر 1[18] دی 1[10] بهمن 1[10] اسفند 1[1] فروردین 2[10] اردیبهشت 2[13] خرداد 2[2] تیر 2[4] مرداد 2[5] شهریور 2[25] مهر 2[9] آبان 2[54] آذر 2[17]
لوگوی دوستان
 

 

با صدای ملایم زنگ گوشی از خواب بیدار شد

پس از آماده شدن، دید هنوز همسرش بیدار نشده

آهسته خم شد و مثل همیشه صورتش را بوشید و آروم گفت

عزیزم دیرت میشه ، من رفتم

هنگام رفتن در اطاق بچه ها رو زد

-          بچه ها بیدار شین، امروز خیلی کار داریم

چون هر دو شاغل بودند، فرصت خوردن صبحانه در خانه را نداشتند.

در طول کار چند پیام رد و بدل شد

-          سلام عزیزم خسته نباشی، دیرت نشد؟ خواب مونده بودی

-              فدات شم. خوبی؟

نزدیکی های ظهر بود به همسرش زنگ زد

-          چطوری گلم، من یه کم دیر میام. چیزی لازم نداری؟

-          نه ، اتفاً منم باید یه جایی برم کمی دیر میرسم

هر روز از این پیام ها و گفتگوها رد وبدل میشد.

ساعت 8 شب را نشان می داد

دیگه داد بچه ها در اومده بود

-          بابا مردیم از گشنگی

کت و شلوار قهوه ای سوخته با پیراهن و کفش ست، دم در ایستاده بود

زن با عجله پایین اومد با یه آرایش ملایم 

مرد یه لحظه زیر چشمی نگاش کرد

زن، صورتش گل انداخت مثل همیشه

انگار برای اولین بار بود همدیگررو می دیدند

یه نجابت دخترانه همراه با شیطنت دخترانه تو میانسالی؟

بعد شام ، خونه دور هم نشسته بودند.

یکی از بچه ها همراه با یه کیک وارد شد و صورت مامان را بوسید وبه شوخی گفت

دختر روزت مبارک. دوست دارم

اون یکی هم یه کادویی دست مادر داد و اونو در آغوش کشید

یه عروسک ؟؟؟

پدر برخواست و یه پلاک قلبی شکل را به گردن همسر بست و از پیشانی اش بوسید

-          عزیزم روزت مبارک، از اینکه در تمام این سالها در کنارم بودی ازت ممنونم

یه پلاک تو تیکه بود

روی هر قطعه اول اسمشون نوشته شده بود

د-ل

عکس دل با حروف دل، چه تناسب عجیبی

بچه ها هر کدوم به اطاقشون رفتن

همسر توی آشپرخونه مشغول بود

پدر رفت و از پشت بغلش کرد و از شونه اش بوسید

بازم صورتش گل انداخت

برای این دو، تمامی صحنه ها هیچ تکرار و یکنواختی نداشت

-          من رفتم بخوابم. تو هم بیا ، فردا دوباره خواب میمونی

در باز شد

یه اطاق با رنک دیوار یاسمنی ملایم، با نور کم

درو بست , تا خواست یه قدم جلو بردارد

دید مرد با یه آغوش پر گل مریم و رز مقابلش ایستاده

-          جانم، نفسم, عمرم, عشقم – اینم کادوی مخصوص تو

گل رو گرفت و عمیق بوش کرد و آروم کناری گذاشت

و با بغضی عجیب خودش را به آغوش مرد انداخت و گریه ...

هر دو گریه می کردند

مرد گفت:

روزت مبارک عزیزم. تو صمیمی ترین و وفادار ترین همراهم بودی.

بنظرم زن یعنی زیباترین نقاشی

و تو واقعا زیباترین نقاشی خلقت بودی برای من

دستش را گرفت و گوشه تخت نشستند

نیازی برای صحبت نبود

چون در طول سالیان دراز این دو نفر 6آنقدر به هم نزدیک بودند که از فاصله زمانی و مکانی خیلی دور

می توانستند ذهن هم رو بخونند.

مرد گفت:

-          مهربون ترین کسم، از اینکه در کنار هستی ممنونم

-          تو تنها کسی هستی که در میان هیاهوی زندگی بهم آرامش میدی

-          تو تنها کسی هستی که منو می فهمی

-          تو واقعا زیباترین نقاشی هستی، میدونی که آدم هر چه قدر به یه نقاشی نزدیکتر بشه میتونه بهتر زیبایش رو ببینه

-          تو ... تو ... بهترین بهونه زندگی منی

-          بعضی وقتا به این فکر می کنم اگه تو نبودی چی میشد. من چه جور آدمی می شدم.

-          بچه هامون آینده شون چی می شد

-          از خدا خواستم هیچ وقت منو بدون تو ، تو این دنیا به امتحان نکشه

-          روز بی تو و شب بی تو اصلا معنی نداره

-          اگه یه روز نباشی به خدا من میمیرم

یه لحظه متوجه شد زن سرش را گذاشته تو سینه اس و خوابش برده

یه چیزی یادش افتاد

نجوا

سرش را نزدیگ گوش زن آورد و آهسته نجوا کرد

-          دوستت دارم و اسمش را چندین بار آهسته تر نجوا کرد.

...

صبح شده بود. دوباره صدای ملایم زنگ موبایل، اعلام بیدار باش بود

زن با عجله از جایش بلند شد. یه خستگی عجیب و کوفتگی در تنش احساس می کرد

از همه جا بی خبر خودش را سر کار رساند

...

در مکانی دیگر مرد با زحمت تمام چشمانش را باز کرد

سرش گیج میرفت

چشمانش سیاهی می رفت

افراد پیرامونش را نمی شناخت

اینجا کجاست؟

یعنی همش خواب بود

دوباره سایه نحس جدایی ...

...

خبر پیچید...

بعد چند روز، زن روی صندلی نشسته بود

باران اشک از گونه هایش سراریز بود

و در مقابل

داخل اطاقی با دیوارهای عایق بندی شده و سفید

مردی ژولیده با موهای پریشان گوشه ای نشسته بود و با انگشتانش روی زمین مدام اسمی را می نوشت

سرش را برگرداند

زن را شناخت و با صدایی مرده وار گفت :

اومدی ... هارداسان عزیزیم (کجایی عزیزم)

 

 


  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ کجای مسیر باد ایستاده ای عزیز که بوی مهربانیت می آید.
+ در این هنگامه شب, با خود میاندیشم . در آن گوشه غمین شهر عزیز دلخسته ام, در آغوش کدامین راهزن غریبه اسراف میشوی در حالیکه من در این گوشه غمگین تر شهر , به ذره ذره ات محتاجم ...