سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، سکوت را در سه جا دوست دارد :به هنگام خوانده شدن قرآن، به هنگام پیش رفتن به سوی دشمن، و به هنگام تشییع جنازه . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :54
بازدید دیروز :185
کل بازدید :801339
تعداد کل یاداشته ها : 6096
103/2/30
4:14 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلی یاسمنی[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مرداد 90[5] تیر 90[3] مهر 90[1] اردیبهشت 91[9] فروردین 91[1] خرداد 91[4] آبان 91[3] آذر 91[4] دی 91[2] خرداد 92[1] شهریور 92[4] تیر 92[3] مهر 92[7] اسفند 92[3] شهریور 93[3] آبان 93[1] مهر 93[1] بهمن 93[1] اسفند 93[3] اردیبهشت 94[362] فروردین 94[61] خرداد 94[203] تیر 94[22] مرداد 94[122] مهر 94[8] شهریور 94[50] دی 94[41] اردیبهشت 95[32] اسفند 94[34] بهمن 94[1] فروردین 95[80] خرداد 95[297] تیر 95[580] مرداد 95[232] شهریور 95[135] مهر 95[61] آبان 95[44] آذر 95[18] دی 95[107] بهمن 95[149] اسفند 95[76] فروردین 96[64] اردیبهشت 96[41] خرداد 96[13] تیر 96[191] مرداد 96[306] شهریور 96[422] مهر 96[215] آبان 96[49] آذر 96[69] دی 96[26] بهمن 96[138] اسفند 96[149] فروردین 97[84] اردیبهشت 97[141] خرداد 97[133] تیر 97[123] مرداد 97[80] شهریور 97[85] مهر 97[27] آبان 97[101] آذر 97[70] دی 97[27] اسفند 97[11] بهمن 97[58] فروردین 98[9] خرداد 98[3] آبان 98[16] تیر 99[9] مرداد 99[4] مهر 99[29] آبان 99[16] آذر 99[25] دی 99[40] بهمن 99[50] اسفند 99[18] فروردین 0[9] اردیبهشت 0[13] آبان 90[4] خرداد 0[7] تیر 0[29] مرداد 0[35] شهریور 0[11] مهر 0[18] آبان 0[24] آذر 0[41] دی 0[29] بهمن 0[18] اسفند 0[12] فروردین 1[11] اردیبهشت 1[4] خرداد 1[13] تیر 1[11] مرداد 1[4] شهریور 1[4] مهر 1[3] آبان 1[4] آذر 1[18] دی 1[10] بهمن 1[10] اسفند 1[1] فروردین 2[10] اردیبهشت 2[13] خرداد 2[2] تیر 2[4] مرداد 2[5] شهریور 2[25] مهر 2[9] آبان 2[54] آذر 2[17]
لوگوی دوستان
 

قدرتمندترین آدمها ، آدمهای تنها هستند .. کسانی که تنهایی خود را پذیرفته اند .. اصلا اصل پذیرش در زندگی خیلی مهمه ...

وقتی پذیرش تو روحت اتفاق میفته دیگه احساس بدبختی نمیکنی .. دیگه دلبستگی های آنچنانی نداری و همین باعث میشه وابستگیم نداشته باشی ...

وابستگی که دمار از روزگار آدم درمیاره ... آدمی که طعم جدایی و غم و اندوه را چشیده .. آدمی که بارها رها شده و هنوزم سر پاست ... دیگه از هیچی نمیترسه ...

هنوز هم زیبایی های کوچیک زندگی رو می بینه حس میکنه ..  و هنوزم با مشکلات دست و پنجه نرم میکنه  و خم به ابرو نمیاره پس هنوز روحیه جنگجویی

خودشو از دست  نداده ..

با همه مشکلات ریز و درشت زندگیش هنوز طعم بهار و  حس میکنه ..هنوز  روحش از عطر گل یاسمن مدهوش  میشه .. هنوز دیدن یه بچه کنجشگ یا بچه

گربه کوچیک میتونه کل روزشو  روشن کنه .. برای بوی خاص گردن نوزاد دلش غنج میره ...

به گربه تو کوچه سلام میده ... وقتی قیافه متعجب اونو می بینه میخنده ... وقتی بدون چتر زیر بارون میره .. تا خیس خیس بشه .. و وقتی بهش اعتراض

میکنن میگه روزایی خواهد بود که رو سنگم  میباره بزار امروز رو سرم بباره و  حسش کنم و غش غش میخنده ... چنین آدمی دیگه از تنهایی نمیترسه ..

وقتی بهش میگن ..یه فکری به حال خودت .. به فکر روزای تنهاییت وقتی که بچه هات میرن سر

خونه زندگیشون بکن .. میخنده و  میگه .. تنهایی و عشقه .. اونوقت تازه وقت دارم بیشتر به  خودم برسم .. بیشتر ورزش کنم .. بیشتر سفر برم..  بیشتر

کتاب بخونم .. بیشتر فیلم ببینم ..

بی دغدغه نگرانی برای بچه ها ...

چنین آدمی دیگه نه تنها از تنهایی و بی همزبونی خودش نمیناله بلکه ازش لذتم میبره ..

روزهای قرنظینه کرونایی سال پیش اولین تجربه تعطیلی  ودر خانه موندنمون و با هم بودن اجباری در خانه با بچه ها که همه از خونه موندن گله و ناله میکردن .. بهترین فرصت برای خونواده کوچیک من بود ..

روزهایی که با بچه ها نون می پختیم و همه آشپرخونه و ویرون میکردیم و سر تا پامون آردی میشد و میخندیم و حال میکردیم .. شیرینی هایی که تو لیست نوبت بودن و هر روز یکیشونو درست کردیم و کیف کردیم

باقلوایی که مدتها بود فرصت درست کردنش نبود .. بعد از یکی دو بار امتحان و خطا بالاخره  محشر از آب در اومد .. شیرینی نون خامه ای که وقتی گرم گرم از

فر در  میومدن مدهوش میشدیم از بوش ..

و به وقت خامه زدن بهش کل میز و  گند میزدیم و همه جامون خامه ای میشد و  یه لذت نابی رو تجربه میکردیم ..  غر زدنهای من برای تمیز کردن این همه خراب کاری که هر دو در میرفتن و من میموندم

و یه آشپزخونه ترکیده ... و  قسم اینکه دیگه فردا هیچی درست نمیکنم  و استراحت میکنم و  فرداش دوباره قسمم یادم میرفت و ...

 

به خدا حتی ذره ای  تو خونه  حوصله مون سر نرفت .. چون برعکس سالهای گذشته که عیدا همش مسافرت بودیم ..  و از استراحت خبری نبود .. چون هر

جایی میرفتیم اول صبح بیدار میشدیم که به جاهای دیدنی اون شهر که فهرستشو در آورده بودیم برسیم و بریم و عملا همش بدو بدو داشتیم و شبم خسته

و کوفته از اول شب خوابمون میبرد ...

و وقتی هم میرسیدم به خونه و دوباره سال کاری جدید..شروع میشد .. چند روزی طول میکشید تا خستگی راه از تنمون در بیاد .. و دوباره تکرار مکررات و

...برنامه های روتین  کاری هر روزه که فقط شباهمدیگه میدیدیم ...

و این قرنطینه واجبار در خونه موندن فرصتی بود برای با هم بودنمون و اینکه  فهمیدیم ما اصلا همدیگه رو نمیدیدیم ...وقتی کوچیک بودن کار بی وقفه برای

امرار معاش باعث شدن که بزرگ شدنشونو نبینم و حالا هم انقدر خودشون درگیر کار و دانشگاهن که من نمی بینمشون ...

و این همون اصل پذیرشه .. که باعث میشه .. حتی تو بدترین وضعیت هم دلخوشکنک الکی هم واسه خودت درست  کنی وقتی هیچ کاری از دستت بر نمیاد

.. باید همه چی رو بخودش بسپاری و ادامه بدی ... چیزی که به بچه هامم  سعی کردم یاد بدم . ..وقتی غر میزدن سرشونو به کاری گرم میکردم به قول

خودشون کار واسشون جور میکردم .. کارهایی عقب افتاده ای که سالها وقتشو نداشتیم ...

و  تمام  این روزای سخت زندگی بهم یاد داده نزارم  شرایط بر ما سوار بشن ..   این ما باشیم که از شرایط بد فرصت بسازیم وقتی  شرایط اذیتمون میکنه

خودمونم  خودمونو آزار ندیم ... و قرص " به درک "  و همیشه تو جیبمون داشته باشیم و قتی کاری از دستمون بر نمیاد ...والا به خدا هیچی این دنیا که

دستمون نیست هر آنچه که از دستمون بر میاد میکنیم بقیشم میسپریم دست  خودش .. یه کش اونقدری کش میاد که بضاعتشه بعدش از یه جایی به  بعد

دیگه نمیتونه ، نه که نخواد ، نمیتونه ، زیادی بکشی در میره میخوره تو چشم و چالت ! این جریان  خیلی از آدماست آدمهای اطرافمونو زیادی بیشتر از

تحملشون تحت فشار نزاریم ...  هیچ کس قرارنیست مثل من فکر کنه ،  مثل من زندگی کنه ، اولویتاش مثل من باشه ، نگرشش به هستی و زندگی عین

من باشه ..  با آدما کنار بیاییم و دوسشون داشته باشیم ، و اینو بفهمیم که دنیا مدینه  فاضله ای که همه چی توش وفق مراد من باشه نیست

ونخواهدبود.. اصلن وقت اومدن به دنیام کسی به ما قول نداده اینجا همه  چی گل و بلبله و میرین خوشگذرونی وقتی خودش میگه ما  انسان را در رنج

آفریدیم ..


ایشالا که  این روزای سختم  مثل همه روزای سختی که نموندن  بزودی  زود  تموم بشه و  دوباره آرامش به کشورمون و همه دنیا برگرده ... 

به قول  شاعر " چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند .."

الهی آمین

 

لی لی

............................................................

پ . ن   شاید بی ربط :   یه جایی خوندم وقتی به یه مگس بالهای پروانه رو میدی نه قشنگ میشه نه میتونه باهاش پرواز کنه ...میدونی از چی میگم

"اصالت" بیایم به اندازه ظرفیت آدما دست نزنیم ..  اومدیم بعضیا رو آدم کنیم .. زیادی روشون کار کردیم  واسمون "خدا شدن "





  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ کجای مسیر باد ایستاده ای عزیز که بوی مهربانیت می آید.
+ در این هنگامه شب, با خود میاندیشم . در آن گوشه غمین شهر عزیز دلخسته ام, در آغوش کدامین راهزن غریبه اسراف میشوی در حالیکه من در این گوشه غمگین تر شهر , به ذره ذره ات محتاجم ...