این روزهای سرد  که به جای هوای ملس پاییزی  روزهای سرد زمستانی بدون برف را میگذرانیم ..

برایم چای بریز .. لیوان  گرم را به دستم بده تا گرمای آن تا ته ته ته جان سرد خسته ام را گرم کند !!!

.. کنارم بنشین با من دیوانه صحبت کن ..از روزهای خوب  بگو ..

بگو که دیگر هیچ ظلمی در جهان نیست .. بگو که هیچ کودکی گرسنه نیست ...

هیچ عاشقی تنها نیست ... همه بیمارستانها خالیند ... همه شهربازیها پر از هیاهو و شور و شوق ..

بگو آرام باش عزیزم .. آرام و آسوده ..

همه کارخانه های اسلحه سازی تعطیل شده اند ..

دیگر هیچ جنگی نیست .. همه در صلح و آشتی اند ..

همه چوبه های دار هیزم شده اند برای پخت نان در تنور ...

همه بیماریهای  واگیر  و غیر واگیراز جهان رخت بربسته ..

.. دادگاهها بسته شده اند ...

کشتارگاهها تعطیل ...

عشق دوباره طلوع کرده است ...

دیگر بر سر در هیچ مغازه ای عبارت شنیع  "  کشتار روز " دیده نمیشود ...

دیگر هیچ طفلی سر راه گذاشته نمیشود ..

هیچ جنینی به گناه نکرده  در جوی  آب رها نمیگردد ..

پرورشگاهها بسته شده اند..

و همه کودکان در آغوش امن پدر و مادر خود عشق مینوشند ..

همه خانه های سالمندان تعطیل شده اند و بزرگان هر خانه با احترام بر پشتی ها تکیه زده اند !

همه زوجها  مثل روزهای نخستین عاشق یکدیگرند..

و واژه خیانت از هر نوعش از  فرهنگ لغت محو شده ...

کارخانه های  مافیای دارو سازی بسته شده اند

و هیچ کودکی  بیمار نیست ...

اوتیسم ، داون ، کانسر فقط نام نامفهوم فیلمهای سینمایی است ..

همه کارتونها جمع شده و هیچ آواره ای در شهر نیست ...

هیچ سری در سطل زباله برای یافتن لقمه ای نان نیست ...

هیچ زن و مرد ضایعات جمع کنی  در خیابانها ارابه سرنوشت نمی راند ...

متکدی ها همه صاحب مکنتند ...

همه معتادها آزاد و رها شده اند ...

هیچ کودکی به جبر جغرافیا و تاریخ کودک کار نیست

 و شیشه ماشین پاک نمیکند .. آدامس نمیفروشد و التماس نمیداند ...!

دخترک زیبای گلفروش سر چهار راه لباس سفید عروسی  را که همیشه از پشت ویترین مغازه با حسرت نگاه میکرد به تن کرده و میرقصد و میخندد دیگر نه

پدرش معتاد است نه مادرش زمین گیر ...

هیچ چشمی گریان نیست !

هیچ بارانی غمگین نیست !

همه چترهای سیاه جمع شده اند

و چترهای رنگی و روشن بین مردم پخش شده !

بگو...  دوباره بگو ..

آرام باش عزیزم ..

همه  دردها و غم ها به پایان رسید...

همه اندوه  ها پر زده اند ...

همه باغ وحشها بسته شدند ... پرندگان  از قفس آزاد 

و حیوانات مظلوم و بی پناه به آغوش گرم  طبیعت برگشتند ...

بگو آرام باش..

شب تمام شد ..

غم ها رو به پایان

دنیا به ما لبخند زد ...

و بگو دوباره بگو ...

بگو آرام باشم،

چون آغوشت هنوز هم

امن ترین ، آرام ترین .. گرمترین حریم دنیاست

بگو .... هنوز هم پر از عشق و محبتی

و جز من به هیچ کس نمیاندیشی ..

بگو .. هیچ غریبه ای

مانند بختک بر زندگیمان ننشسته ...

آغوشت را به رویم بگشا...

که بی ترس بی واهمه بی  هراس از هجوم دشمن !!!

در پناهت آرام گیرم و شراب آرامش بنوشم ...

و   مثل گذشته ها و مثل گذشته ها و مثل گذشته های  نه چندان دور !

از هیچ چیز وهیچ کس نهراسم ...

بگو ...

حتی به دروغ

بگو ...

همه چیز خوب میشود..

بگو همه چیز خوب میشود ...

همه سرد است ..

هوا بس نا جوانمردانه است ...

لی لی