ما را دل از کشاکش دنیا شکسته است
این کشتی از تلاطم دریا شکسته است

تنها ننالم از غم ایام و جور یار...
باشد مرا دلی که ز صد جا شکسته است

ای گل! برون نیاوردش سوزن مسیح
خاری که عشق تو به دل ما شکسته است


از آنچه پیش دوست ب‍ُو‌د در‌خور نثار
تنها مرا دلی ب‍ُو‌َد، اما شکسته است


این حسرتم کُشد که ز مرغانِ این چمن
بالِ منِ فلک ‌زده، تنها شکسته است


یک دل به سینه دارم و یک شهر دل‌ستان
بازار من ز گرمیِ سودا شکسته است


ما دل‌شکسته از میِ مهر و محبتیم
مینای ما ز نشئه? صهبا شکسته است


هر چیز بشکند ز بها اوفتد، ولیک...
دل را بها و قدر ب‍ُو‌َد تا شکسته است


(رنجی) ! کجا روم ز سر کوی او که من
پای جهان‌دویده‌ام ،  این‌جا شکسته است

مرحوم هادی رنجی

 

....................................................................................................