نوازشت که میکند،هرجا که دوستت دارد، هرجا که دوستش داری، مرا به یاد بیاور که از تو خداوندی پرستیدنی ساختم با کلماتم که تمام گنجم بود..
ای رفته بر باد که از یاد نمیروی،
کسی تو را از من نخواهدگرفت، چرا که من به تو آغشتهام چنان که پاییز به نارنجی، و زمستان به برف، و عشق به رنج و مدارا. من بخشی از تاریخ تو هستم، حتی اگر از تمام کتابهای درسی کودکانت حذفم کنی، ای زیباترین ستمگر.
...................................................................
غ . ن : از قلمت خون دل میچکد حمید سلیمی .. چرا انقدر غمگینی مرد .. نکند تو هم .....