سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از جمله دشمن ترینِ آفریدگان نزد خدا، کسی است که ایمان آورده و سپس کفر ورزیده است . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :415
بازدید دیروز :347
کل بازدید :797182
تعداد کل یاداشته ها : 6096
103/2/16
8:27 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلی یاسمنی[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مرداد 90[5] تیر 90[3] مهر 90[1] اردیبهشت 91[9] فروردین 91[1] خرداد 91[4] آبان 91[3] آذر 91[4] دی 91[2] خرداد 92[1] شهریور 92[4] تیر 92[3] مهر 92[7] اسفند 92[3] شهریور 93[3] آبان 93[1] مهر 93[1] بهمن 93[1] اسفند 93[3] اردیبهشت 94[362] فروردین 94[61] خرداد 94[203] تیر 94[22] مرداد 94[122] مهر 94[8] شهریور 94[50] دی 94[41] اردیبهشت 95[32] اسفند 94[34] بهمن 94[1] فروردین 95[80] خرداد 95[297] تیر 95[580] مرداد 95[232] شهریور 95[135] مهر 95[61] آبان 95[44] آذر 95[18] دی 95[107] بهمن 95[149] اسفند 95[76] فروردین 96[64] اردیبهشت 96[41] خرداد 96[13] تیر 96[191] مرداد 96[306] شهریور 96[422] مهر 96[215] آبان 96[49] آذر 96[69] دی 96[26] بهمن 96[138] اسفند 96[149] فروردین 97[84] اردیبهشت 97[141] خرداد 97[133] تیر 97[123] مرداد 97[80] شهریور 97[85] مهر 97[27] آبان 97[101] آذر 97[70] دی 97[27] اسفند 97[11] بهمن 97[58] فروردین 98[9] خرداد 98[3] آبان 98[16] تیر 99[9] مرداد 99[4] مهر 99[29] آبان 99[16] آذر 99[25] دی 99[40] بهمن 99[50] اسفند 99[18] فروردین 0[9] اردیبهشت 0[13] آبان 90[4] خرداد 0[7] تیر 0[29] مرداد 0[35] شهریور 0[11] مهر 0[18] آبان 0[24] آذر 0[41] دی 0[29] بهمن 0[18] اسفند 0[12] فروردین 1[11] اردیبهشت 1[4] خرداد 1[13] تیر 1[11] مرداد 1[4] شهریور 1[4] مهر 1[3] آبان 1[4] آذر 1[18] دی 1[10] بهمن 1[10] اسفند 1[1] فروردین 2[10] اردیبهشت 2[13] خرداد 2[2] تیر 2[4] مرداد 2[5] شهریور 2[25] مهر 2[9] آبان 2[54] آذر 2[17]
لوگوی دوستان
 

میروم

بغض خواهی‌ کرد

اشک‌ها خواهی‌ ریخت

غصه‌ها خواهی‌ خورد

نفرینم خواهی‌ کرد

دوست ترم خواهی‌ داشت

یک شب فراموشم میکنی‌

فردایش به یادت خواهم آمد

عاشق تر خواهی‌ شد

امید خواهی‌ داشت

چشم به راه خواهی‌ بود

و یک روز

یک روزِ خیلی‌ بد

رفتنم را  برایِ همیشه

 باور خواهی‌ کرد

ناامید خواهی شد

و من برایت چیزی خواهم شد

مثلِ یک خاطر ه ی دور

تلخ و شیرین ولی‌ دور ... خیلی‌ دور

و من در تمام این مدت

غصه‌ها خواهم خورد

اشک‌ها خواهم ریخت

خودم را نفرین خواهم کرد

تمام لحظه‌ها به یادت خواهم بود

و امید خواهم داشت به  پایداریِ عشق

و رفتن را چیزی جز عاشق ماندن نخواهم دانست

 نخواهی فهمید 

درکم نخواهی کرد

 صحبت از عاشق بودن نیست ... صحبت از عاشق ماندن است

گاهی‌ برایِ اثباتِ عشق باید رفت ... خودم از رفته گانم .


| نیکی‌ فیروزکوهی




  
  

هرگز نگذارید بو ببرند که بعد از رفتنشان چه بر  شما گذشت.!!

بگذارید در حسرت یک " دلسوزی آنی‌ "برای شما بمانند.!

در حسرت اینکه سرشان را با تامل تکان بدهند و زیر لب بگویند  "ببین با خودش و من چکار کرد"

حتی در حسرت یادآوری آنچه از خوب و بد که گذشت.

یادتان باشد، قدرت در دست شما است که توانایی‌ عاشق شدن و دوست داشتن داشته اید.

یادتان باشد، آدم‌های ضعیف که میروند شایسته ی داشتن قلب و احساسِ  شما نیستند.

یادتان باشد، برگشت، گاهی‌ سقوط به اعماقِ حقارتی دو جانبه است. ..

قوی باشید و خوددار و بزرگ...

 آدم‌های غمگین و دلشکسته و رنجور را هیچکس دوست ندارد. ...


| نیکی فیروزکوهی |




  
  

کاش دوباره به خاطرم نمی‌‌آمدی

کاش هر کدام از ما

در همان سالها پیش مانده بودیم

کاش پس از این سالهای دورِ دورِ 

تصویر هامان

از عکس‌ها بیرون نمی‌آمد

کسی‌ از گذشته‌های خوبِ خوب

آغوش باز نمیکرد

سرم با سینه ات آشنا نمی‌شد

کاش آن آرامش گم شده

هرگز باز نمی‌‌گشت

کاش بوسه ات

طعمی غریب و تلخ داشت

کاش مارا گریزی بود

از دوست داشتن

کاش شانه به شانه ی هم

در قاب روی طاقچه می‌ماندیم

آنوقت

نیازی به درکِ این آدم‌های تازه

با پیراهنی آغشته به عطر‌های تازه، نبود

هر کدامِ ما

زندگی‌ خودش را داشت

تو، با زنی‌ شبیهِ من

من، با مردی شبیهِ تو


| نیکی فیروزکوهی |




  
  

حرمت نگه می‌‌دارم

اگر نه باید تو را

عاشقانه‌های تو را

خاطرات تو را

می‌بستم به بد و بیراه

بایداصالت  تو را

می‌ بستم به نانجیب‌ترین حرف‌هایِ  رایجِ  کوچه و خیابان

فحشِ  آدم و عالم را می‌‌کشیدم به عشقِ  بی‌ صاحبت

روز‌های بی‌  پدر مادرِ  تنهایی‌

شب‌های لا مروت بی‌ خوابی‌

غروب‌های نحسی که صدای اذان بلند میشود

صدای نفرین‌های مادرم بلند میشود

سایه ی نبودنت قد می‌‌کشد

و من تلخ ترین بغض دنیا را تا ته حیاط می‌‌کشم

تا آبرویت را پیش هر کسی‌ نریزم

خدااااااایِ  من!!!!

با این همه بدی

چقدر هنوز .....

| نیکى فیروزکوهى |




  
  

پنجره را باز مى کنم

دلتنگى سر مى خورد داخل اتاق

صورتم را آب مى زنم

دلتنگى مى چسبد گوشه راست اینه 

لباس مى پوشم

دلتنگى مى خزد زیر پیراهنم

مى نشیند روى سینه ى چپم

سردش مى شود

مى لرزد

مى لرزد

مى لرزد


| نیکی فیروزکوهی |




  
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ کجای مسیر باد ایستاده ای عزیز که بوی مهربانیت می آید.
+ در این هنگامه شب, با خود میاندیشم . در آن گوشه غمین شهر عزیز دلخسته ام, در آغوش کدامین راهزن غریبه اسراف میشوی در حالیکه من در این گوشه غمگین تر شهر , به ذره ذره ات محتاجم ...