سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درِ دانش را استوار کنید که در آن شکیبایی است . [عیسی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :113
بازدید دیروز :342
کل بازدید :794422
تعداد کل یاداشته ها : 6096
103/2/8
9:36 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلی یاسمنی[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مرداد 90[5] تیر 90[3] مهر 90[1] اردیبهشت 91[9] فروردین 91[1] خرداد 91[4] آبان 91[3] آذر 91[4] دی 91[2] خرداد 92[1] شهریور 92[4] تیر 92[3] مهر 92[7] اسفند 92[3] شهریور 93[3] آبان 93[1] مهر 93[1] بهمن 93[1] اسفند 93[3] اردیبهشت 94[362] فروردین 94[61] خرداد 94[203] تیر 94[22] مرداد 94[122] مهر 94[8] شهریور 94[50] دی 94[41] اردیبهشت 95[32] اسفند 94[34] بهمن 94[1] فروردین 95[80] خرداد 95[297] تیر 95[580] مرداد 95[232] شهریور 95[135] مهر 95[61] آبان 95[44] آذر 95[18] دی 95[107] بهمن 95[149] اسفند 95[76] فروردین 96[64] اردیبهشت 96[41] خرداد 96[13] تیر 96[191] مرداد 96[306] شهریور 96[422] مهر 96[215] آبان 96[49] آذر 96[69] دی 96[26] بهمن 96[138] اسفند 96[149] فروردین 97[84] اردیبهشت 97[141] خرداد 97[133] تیر 97[123] مرداد 97[80] شهریور 97[85] مهر 97[27] آبان 97[101] آذر 97[70] دی 97[27] اسفند 97[11] بهمن 97[58] فروردین 98[9] خرداد 98[3] آبان 98[16] تیر 99[9] مرداد 99[4] مهر 99[29] آبان 99[16] آذر 99[25] دی 99[40] بهمن 99[50] اسفند 99[18] فروردین 0[9] اردیبهشت 0[13] آبان 90[4] خرداد 0[7] تیر 0[29] مرداد 0[35] شهریور 0[11] مهر 0[18] آبان 0[24] آذر 0[41] دی 0[29] بهمن 0[18] اسفند 0[12] فروردین 1[11] اردیبهشت 1[4] خرداد 1[13] تیر 1[11] مرداد 1[4] شهریور 1[4] مهر 1[3] آبان 1[4] آذر 1[18] دی 1[10] بهمن 1[10] اسفند 1[1] فروردین 2[10] اردیبهشت 2[13] خرداد 2[2] تیر 2[4] مرداد 2[5] شهریور 2[25] مهر 2[9] آبان 2[54] آذر 2[17]
لوگوی دوستان
 

از چشم افتادن به نظرم آخرین مرحله است ..

این آخرین مرحله با دلخور بودن  یا ناراحتی خیلی فرق داره

این مرحله ناامید شدن از طرف  مقابله ..

بدون لحظه ای ناراحتی و پشیمانی ...

ویژگی خوب یا بدم اینه رفتارم با آدمهایی که از چشمم میفتن هرگز تغییر نمیکنه ..

فقط دیگه نمی بیننمشون ...

زنگ میزنن پیغام میدن حتی جلوم میشنین و با هم چای میخوریم ..

اما من نمی بینمشون ..

اونا هرگز از رفتارم متوجه چیزی  نمیشن..

 ودقیقا خوبیش برای من و بدیش برا اونا همینه که متوجه هیچ چیز نمیشن ...

 

.........................................................

 

 

 


  
  

زن..

از آنچه زندگی بر دوشش گذاشته بود هیچ گله ای نداشت ..

از آنچه که خودش بردوش خودش گذاشته بود شرمگین بود ..

زندگی هیچوقت آنطور که او به خود آسیب زده به او آسیب نزده بود

پس تصمیم گرفت برای عذرخواهی از خودش و زندگی..

شانه هایش را سبک کند از گناه از رنج و از دردهای خود خواسته..

در نهایت او به زندگی چیزهای زیادی را مدیون بود..

مثل  همین خودش بودن را ...

 

پونه مقیمی


  
  

آدمها سنشان که بالاتر میرود ... سرد و گرم روزگار که میچشند .. با آدمهای زیادی که معاشرت میکنند ..

درودهای بسیاری که میگویند و بدرودهای بسیارتری ،سفت میشوند سخت میشوند زمخت میشوند و عشق در نظرشان مضحک و تکراری و بعید میاید..

آدمها که سنشان بیشتر میشود و رنج های بیشتری که میکشند و آسیب های بیشتری که می بینند بی تفاوت میشوند به خیلی چیزها و پوست احساساتشان ضخیم تر میشود..

و سخت واکنش نشان میدهند به هیجان های معمول راحت خوشحال نمیشوند و راحت اعتماد نمیکنند  و راحت دل نمی بندند به هیچ کس ..

آدمها که سنشان بیشتر میشود آنقدر فرو میریزند و از نو میسازند که یاد میگیرند هیچ فرو ریختنی پایان راه نیست و سخت نگران میشوند ..

و سخت دلتنگ میشوند...  و سخت از رفتن  ها و نداشتن ها دلگیر !

چون آنقدر از دست داده اند و نگرانی کشیده اندو تحلیل رفته اند که دیگر نایی ندارند ...

آدمها که سنشان بالاتر میروند گزینه های نامناسبی برای معاشرتهای عاشقانه اند ...

 

نرگس صرافیان


  
  

من خیلی جاها نیاز داشتم یکی بهم  بگه کمک نمیخوای ؟؟ هیچکس نبود ..خودم درستش کردم ..

خیلی جاها نیاز داشتم یکی بگه میخوای حرف بزنیم ؟ هیچکس نبود ..گریه شد حرفام ..

خیلی جاها نیاز داشتم یکی بگه بریم یه چرخی بزنیم ؟؟ هیچکس نبود .. باخودم چرخیدم ..

خیلی جاها نیاز داشتم یکی واقعی بگه دوستت دارم .هیچکس نبود .. بی ذوق سر کردم ...

خیلی  جاها نیاز داشتم یکی بگه این پولو بزار تو جیبت لازمت میشه  .. انقدر سخت نگذره بهت .. هیچکس  نبود ..سگ دو زدم..

خیلی نیاز داشتم یکی بگه فدا سرت شده دیگه  .. هیچکس نبود ..خودخوری کردم ..

خیلی جاها نیاز داشتم یکی دلسوزانه راه نشونم بده .. هیچکس نبود  اشتباه کردم زمین خوردم ..

خیلی جاها وقتی یه لباس نو یک شال نو خریدم دلم میخواست یکی بگه چه قدر بهت میاد ..هیچکس نبود ... بغض میکردم ..

خیلی جاها به خیلی چیزا نیاز داشتم و  نبود

دیگه ....

به کسی نیاز ندارم ...

ترسم از تنهایی  از بی همزبونی از بدبیاری از حوادث ریخته ..

بودنتون خیلی قشنگه ها ...خیلی .. اما  اگه نباشیدم دیگه مهم نیست برام ...

اصلن آدما مثل تابلوی نقاشی از دور قشنگترن برام .. نزدیکم نشید ... لطططفا  ...


  
  

روی آینه ،  کف دست ، گوشه کتاب ، روی یخچال  ، آلارم موبایل  هر جا ... هر جا ...

با خط قرمز بزرگ بنویسید ترجیحا که هی جلو  چشمتان باشد که بابا جان خط قرمز هر رابطه ای ، چه رابطه کاری چه رابطه عشقی چه رابطه عاطفی و چه  حتی خانوادگی " عزت نفس "

است که هی حواستان باشد اگر  دارید به خیال خودتان رابطه ای را نجات میدهید توی عملیات نجات کرامت انسانی خودتان را فدا نکنید .. احساسات خودتان را فدا نکنید ،

غم و غصه دیگران را خوردن حدی دارد ...

توی اتاق عملش هم اگر لازم باشد دست و سر و گوش و چشم و مری و معده  را دور میاندازند که قلب و مغز زنده بمانند ..

به این راحتی از خودتان نگذرید ..خواهش میکنم ...

خودتان را که از سر راه نیاورده اید .. آورده ا ید ؟؟؟؟؟؟؟

روی دست خودتان که نمانده اید ... مانده اید ؟؟؟؟؟؟

نمیشود برای غصه های همه جنگید دوست من !!!!

ما موظف نیستیم سفر زندگی دیگران را تغییر دهیم ...

خیلی وقتها در زندگی فکر میکنیم  مجبوریم ولی در واقع این طور نیست ما انتخاب میکنیم ...

انتخاب میکنیم که زیر بار مسئولیت دیگران زیر بار توقعات دیگران کمر خم کنیم تا بتوانیم برای درجا زدن و رشد نکردن و  حال بد خودمان و برای کسالت های

خودمان دلیلی بیاوریم ..

تو فقط کار خودت و زندگی شخصی خودت را درست انجام بده...

آدم ها با دیدن و اطمینان به کارهای درستی که تو برای خودت انجام میدهی اعتماد میکنند که برای خودشان کاری بکنند..

کمترین و شاید مهمترین کار تو این است :

درست زندگی کن .. برای خودت زندگی کن ..

 

محمود غلامی


  
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ کجای مسیر باد ایستاده ای عزیز که بوی مهربانیت می آید.
+ در این هنگامه شب, با خود میاندیشم . در آن گوشه غمین شهر عزیز دلخسته ام, در آغوش کدامین راهزن غریبه اسراف میشوی در حالیکه من در این گوشه غمگین تر شهر , به ذره ذره ات محتاجم ...