سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دورى تو از کسى که تو را خواهان است ، در بهره‏اى که تو را از اوست نقصان است ، و گرایشت بدان که تو را نخواهد خوار ساختن گوهر جان است . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :124
بازدید دیروز :342
کل بازدید :794433
تعداد کل یاداشته ها : 6096
103/2/8
9:55 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلی یاسمنی[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مرداد 90[5] تیر 90[3] مهر 90[1] اردیبهشت 91[9] فروردین 91[1] خرداد 91[4] آبان 91[3] آذر 91[4] دی 91[2] خرداد 92[1] شهریور 92[4] تیر 92[3] مهر 92[7] اسفند 92[3] شهریور 93[3] آبان 93[1] مهر 93[1] بهمن 93[1] اسفند 93[3] اردیبهشت 94[362] فروردین 94[61] خرداد 94[203] تیر 94[22] مرداد 94[122] مهر 94[8] شهریور 94[50] دی 94[41] اردیبهشت 95[32] اسفند 94[34] بهمن 94[1] فروردین 95[80] خرداد 95[297] تیر 95[580] مرداد 95[232] شهریور 95[135] مهر 95[61] آبان 95[44] آذر 95[18] دی 95[107] بهمن 95[149] اسفند 95[76] فروردین 96[64] اردیبهشت 96[41] خرداد 96[13] تیر 96[191] مرداد 96[306] شهریور 96[422] مهر 96[215] آبان 96[49] آذر 96[69] دی 96[26] بهمن 96[138] اسفند 96[149] فروردین 97[84] اردیبهشت 97[141] خرداد 97[133] تیر 97[123] مرداد 97[80] شهریور 97[85] مهر 97[27] آبان 97[101] آذر 97[70] دی 97[27] اسفند 97[11] بهمن 97[58] فروردین 98[9] خرداد 98[3] آبان 98[16] تیر 99[9] مرداد 99[4] مهر 99[29] آبان 99[16] آذر 99[25] دی 99[40] بهمن 99[50] اسفند 99[18] فروردین 0[9] اردیبهشت 0[13] آبان 90[4] خرداد 0[7] تیر 0[29] مرداد 0[35] شهریور 0[11] مهر 0[18] آبان 0[24] آذر 0[41] دی 0[29] بهمن 0[18] اسفند 0[12] فروردین 1[11] اردیبهشت 1[4] خرداد 1[13] تیر 1[11] مرداد 1[4] شهریور 1[4] مهر 1[3] آبان 1[4] آذر 1[18] دی 1[10] بهمن 1[10] اسفند 1[1] فروردین 2[10] اردیبهشت 2[13] خرداد 2[2] تیر 2[4] مرداد 2[5] شهریور 2[25] مهر 2[9] آبان 2[54] آذر 2[17]
لوگوی دوستان
 

میزنم شبکه مستند .. از اون برنامه های زیبای حیات وحش که دنیای حیوانات  واقعا حیرت انگیزه .. . ظاهرا دوربین به طور خیلی ماهرانه  تو لونه یک خرس قطبی جا ساز شده ...

نمیگم خونه چون خونه بایدگرم باشه ولی این لونه یه غار یخیه .. که قاعدتا حتمن خیلی سرده ... ولی خرس قطبی با اون پالتوی سفید و کلفتش حتما خیلی سردش نیست ..

سه تا توله خیلی کوچیک و بامزه و تپل مپل دور مادر میچرخن و  صداهای خیلی نازی در میارن انگار گشنه ان ... یعنی موقع شیر خوردنشون دیگه نیست .. باید غذا بخورن ..

یعنی مادر باید بره و غذا پیدا کنه بیاره ...

مادر راه میفته توله ها می مونن .. دوربین ماهرانه  پشت سر مادر میره .. مادر هیکل سنگین شو تو برفا میکشه ... و .......

میره و میره و بالاخره کنار آب شکار شو پیدا میکنه با زحمت نه چندان  زیاد شکار و میکنه و درحالیکه گردن شکار دو دهنشه و رد خون تو ی برفا   رو سفید و رنگی میکنه هارمونی  رنگ سفید و قرمز خونی

روی برفا راه میفته ... بالاخره به لونه میرسه و لاشه خونی رو جلوی توله ها میزاره و با حوصله تکه تکه میکنه و تو دهن بچه ها میزاره ... همه اینا تو سکوت بدون راوی مجری اتفاق میفته ...

خوب در ظاهر همه چی خوبه بچه های گشته سیر شدن مادر خودشم از شکارش میخوره و کنار توله هاش میخوابه .. توله ها درحالیکه سرشون روی شکم و سینه مادره میخوابن .. یه حس گرمی خاص

تن خرس مادر و حس  میکنم ...

و کات .... فیلم  مستند تموم میشه ...

و من غمگین به فکر بچه های همون شکارم که الان گشنه تو لونه شون به انتظار مادرشون نشستن .. مادری که الان توی معده خرس و بچه هاش داره تجزیه و هضم میشه .. !!!؟؟

شب دیگه س .. دوباره شبکه مستند .. دوربین زوم شده رو  گله آهوان زیبا در دشت که به راحتی و با خیال آسوده میچرند و  .... دوربین میچرخه و لابلای بوته ها یوز پلنگ قوی و بزرگی آهسته و آهسته

نیم خیز به شکار نزدیک میشه .. قلبم تاپ تاپ میزنه .. هیشکی به آهوها هشدار نمیده .. حتی فیلمبردار ... و اون همینطور نزدیک و نزدیک تر میشه و ...

و دریک آن و چند صدم ثانیه گلوی بچه آهویی در زیر دندانهای یوز  تقلا میکنه .. و دوربین بیرحمانه صدای ناله های آهو را ضبط میکنه .. بقیه گله فرار میکنن به حتم حتی مادرش !!!

و تقلاهای بچه آهو با اون پاهای کشیده و بلند و سم  کوچک و مخملی و تازه ش تو هوا معلقه و دندونهای یوز محکمتر میشن و خون و .. تقلا ... و آهسته آهسته آهسته ... شکار نفس  های آخرشو

میکشه ... یوز چند دقیقه ای بیحرکت میمونه تا کامل جون حیوون در میاد و کاملا بیحرکت میمونه و چشمای میشی  قشنگش تو آسمون ثابت میمونه ...

بیرحمی و شقاوت یوز پلنگ قلبمو به درد میاره و اینکه چرا به بهانه فیلم و تماشای یه عده دوربین و فیلمبردار و کارگردان یک مستند باید فقط تماشاچی باشن ...

دلم به درد میاد ... به فکر مادری که الان شاید از دور دست شاهد تقلاهای آخره عزیزشه ... فقط یه مادر میتونه  وسعت درد و  رنج و غم و استیصال اون  لحظه  مادر آهو و بفهمه !!؟؟

پلنگ کشون کشون شکار شو میکشه و هی میبره و دوربین هم طبق معمول دنبالش ...

 وبالاخره میرسه به یه دشت و توله هاش از سر و کولش بالا میرن ...  و دوباره یوز مادر آهو بچه رو تکه تکه میکنه و تو دهن بچه  هاش میزاره .. دیگه شقاوت و بیرحمی یوز اینجا کاملا بیرنگ میشه

یعنی الان همون یوز وحشی و بیرحم تو نگاهم تبدیل شده به موجود زیبا و دوست داشتنی و بی نظیر..

هیچی عوض نشده .. یوز همون یوزه .. بچه آهوی مظلوم و معصوم هم همونه .. ولی لوکیشن و موقعیت که عوض میشه ...کاملا درک اون حادثه و فهمش تو ذهنت تغییر میکنه ...

دیگه حتی به فکر مادر بچه آهوی معصوم و  دل تکه تکه شده اش نیستی ...!!!!!!

این یعنی اگه یوز مادر اون بچه آهو رو شکار نکنه بچه هاش از گشنگی میمیرن ... این یعنی انتظار عدالت تو این دنیا بی معنیه ... اینا همش درس زندگیه که  بهوش باشیم ...

باید و باید بچه آهویی باشه قربانی بشه و خونش ریخته بشه تا بچه یوز پلنگی  زنده میمونه ...

و همیشه با خودم میگم ... خدا ، خدای بچه یوز پلنگه ؟؟؟ ...  پس خدای بچه آهو نیست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خدا یی که  ضجه های بچه آهو رو میشنوه و کاری نمیکنه چه فرقی داره با اون دوربینی که این صحنه رو ضبط  میکنه ؟؟؟؟؟؟!!!

خدای یوز پلنگ ،  خدای توله یوز پلنگ ، خدای بره آهو ، خدای مادر آهو  خدای همه  کائنات یکیه !!!!

اگر قرار باشه همه چی خوش خوشان ما باشه .. پس خدایی کردن چه معنایی میتونه داشته باشه ؟؟؟

پس با حساب ناقص و احساساتی من باید همه بچه یوزا همه بچه گرگا همه بچه خرسا همه ... همه ... باید از گشنگی بمیرن ... چون من دلم نمیاد ..

ولی همین من ... سر نهار با لذت گوشت مرغ و و گوسفند وگاو میخورم .. وهرگز فکر نمیکنم که این همون جانداره که حس داشته ، جون داشته ، گرم بوده و ... شایدم عاشق جفتش ...و بچه هاش ..وقتی میرم قصابی میگم آقا لطفا گوشت بره باشه آ !!!! چون نرم تر  و لذیذ تره ؟؟؟!!

پس این قانون طبیعته .. مدار هستی بر قاعده ای استواره که با لنز دوربین من و  عقل ناقص ما ظلم  تعبیر میشه و انتظار عدالتی که توی ذهن ما هست تو این دنیا داشتن ...اشتباه محضه !!!

اینکه هر مشکلی سرم بیاد بگم وای چرا من ؟؟؟ وای چرا ال وبل .. واقعا بنظرم مسخره س ...

ما باید قبل از هرچیزی تو این دنیا پذیرش و تسلیم و یاد بگیریم و این هرگز به معنای تسلیم شدن در برابر مشکلات و کوتاه اومدن در مقابل اونا نیست ...

این یعنی من هر کاری هر کاری از دستم بر بیاد با امکانات و توانایی محدودم برای  مرتفع کردن مشکلاتم میکنم  و کارهایی که دیگه تو ید اختیار اندک من نیست به کائنات  و خودش واگذار میکنم ...

چند وقت پیش تو کهکشان کره زمین و نشون میداد به اندازه ته یه سوزن ته گرد ...

من به خودم به اندازه و حد و حدود خودم توی این سوزن ته گرد فک میکنم که خدایا چقدر در مقابلت کوچیک و ناچیزم و اینکه منه کمترین جز تو هیچکی رو ندارم .. و تو خدای یوزی خدای آهویی خدای زمینی خدای زمانی  و خدای  آسمانی و خدای خوب  منی ...

الهی شکرت ...

 

لیلی

...................................................................




  
  

گفتم : ته ریش ؟؟ گفتی ، بی ریش ، ریشه ت مهمه ...

گفتم : عطر تلخ؟  گفتی : بوی تن خودت ، بوی فکرت قشنگ تره ...

گفتم : بازوی پهن ؟ گفتی : ترجیحا یک آغوش امن ....

گفتم : پول ، کادو ؟؟ گفتی : خودت کادویی فقط مهربون باش ...

گفتم : د نشد که ، یه چیزی بخواه از من دختر ...

گفتی ، وجودت ، بودنت ، روح وجسمت ... قول بده  فقط وفادار باشی .. فقط مال من باشی و بس !

ماه من ... کاش بودی ..  این وجود بی صاحبم جز خدا یک صاحب زمینی هم میخواست ...

ماه من .. بی صاحب بودن خیلی بده ... این جمله رو مردی داره میگه که رو زمین مونده .. صاحبی نداره ..خسته س !! تنهاست !

کجایی اعتبار وجود بی پناهم ؟؟ کجایی ؟؟!!!

حالا دیگه نیستی...

میرم جلوی طلا فروشی یاد روزایی میفتم که پول نداشتم و با حسرت به طلاها نگاه میکردم و تو دست و  گردن تو تصورشون میکردم 

دلم میخواست گرانترین الماسها و جواهرات دنیا رو برات بخرم ولی  ته جیبتم تار عنکبوت بسته بود .. نصیبم تنها آه بود و حسرت  !!

الان کارتم پره پوله ...ولی تو نیستی ...

ماه من کاش بودی .. میدونم میدونی بی پولی خیلی بده خیلی سخته !!!

ولی اینکه پول داشته باشی و کسی و نداشته باشی براش کادو بگیری سختتره .. خیلی بدتره !!

من بعد از تو پولدارم ولی  فقیرترین آدم دنیام !!؟؟

من  بی تو پولدار فقیرم...

دچارم به فقر عشق  من فقیر عاشق بی صاحبم ...

کاش بودی ماه من .. کاش بودی ...

 

 

سهیل شهابی ( با اندکی تغییر ازجانب اینجانب )


  
  

از باغ می ‌برند چراغانی ‌ات کنند

تا کاج جشن های زمستانی ‌ات کنند

پر کرده ‌اند صبح تو را ابرهای تار

تنها به این بهانه که بارانی ‌ات کنند

یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند

این بار می ‌برند که زندانی ‌ات کنند

ای گل گمان مکن به شب جشن می ‌روی

شاید به خاک مرده ‌ای ارزانی ‌ات کنند

یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست

از نقطه ‌ای بترس که شیطانی ‌ات کنند

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست

گاهی بهانه ‌ای است که قربانی ‌ات کنند


فاضل نظری

...............................................................................

پ . ن : بعضی شعرها رو هی باید خووند و خووند و خووند و  نشئه شد فقط همین


  
  

ما را دل از کشاکش دنیا شکسته است
این کشتی از تلاطم دریا شکسته است

تنها ننالم از غم ایام و جور یار...
باشد مرا دلی که ز صد جا شکسته است

ای گل! برون نیاوردش سوزن مسیح
خاری که عشق تو به دل ما شکسته است


از آنچه پیش دوست ب‍ُو‌د در‌خور نثار
تنها مرا دلی ب‍ُو‌َد، اما شکسته است


این حسرتم کُشد که ز مرغانِ این چمن
بالِ منِ فلک ‌زده، تنها شکسته است


یک دل به سینه دارم و یک شهر دل‌ستان
بازار من ز گرمیِ سودا شکسته است


ما دل‌شکسته از میِ مهر و محبتیم
مینای ما ز نشئه? صهبا شکسته است


هر چیز بشکند ز بها اوفتد، ولیک...
دل را بها و قدر ب‍ُو‌َد تا شکسته است


(رنجی) ! کجا روم ز سر کوی او که من
پای جهان‌دویده‌ام ،  این‌جا شکسته است

مرحوم هادی رنجی

 

....................................................................................................



  
  

عصر ما عصر فریبه ، عصر اسمای غریبه
عصر پژمردن گلدون  ،چترای سیاه تو بارون
شهر ما سرش شلوغه ، وعده هاش همه دروغه
آسموناش پر دوده  ،قلب عاشقاش کبوده

 
کاش تو قحطی شقایق ..بشینیم توی یه قایق
بزنیم دل و به دریا ...من و تو تنهای تنها 
خونه هامون پر نرده ، پشت هر پنجره پرده
قفسا پر پرنده ، لبای بدون خنده


چشما خونه ی سؤاله  ،مهربون شدن محاله
نه برای عشق میلی ،  نه کسی به فکر لیلی
کاش تو قحطی شقایق بشینیم توی یه قایق
بزنیم دل و به دریا من و تو تنهای تنها


اون قده میریم که ساحل از من و تو بشه غافل
قایقو با هم میرونیم اونجا تا ابد میمونیم
جایی که نه آسمونش نه صدای مردمونش
نه غمش نه جنب و جوشش نه گلای گل فروشش


مثل اینجا آهنی نیست مثل اینجا آهنی نیست
پس ببین یادت بمونه کسی یم اینو ندونه
زنده بودیم اگه فردا وعده ی ما لب دریا
زنده بودیم اگه فردا وعده ی ما لب دریا

...........................................................................................................

پ .ن : به اینکه شاعران پیامبران راستین عشقند شدیدا اعتقاد دارم آخه مگه میشه یه آدم معمولی بتونه این حرفا به ذهنش بیاد ..و یه آهنگساز بتونه انقدر  با عشق روش تصنیف بزاره و... و ... یه خواننده مثل داریوش با اون صدای بم و ملس اونو طوری بخونه که بند بند وجودت بلرزه !!! سلولات به ارتعاش در بیان ..

زنده بودیم اگه فردا وعده ما لب  دریا ....!؟؟؟

 


  
  
   1   2   3   4      >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ کجای مسیر باد ایستاده ای عزیز که بوی مهربانیت می آید.
+ در این هنگامه شب, با خود میاندیشم . در آن گوشه غمین شهر عزیز دلخسته ام, در آغوش کدامین راهزن غریبه اسراف میشوی در حالیکه من در این گوشه غمگین تر شهر , به ذره ذره ات محتاجم ...