بعد از تو
خندیدن را فراموش نکرده ام
اما دلم برای اشک هایم
در کنار تو تنگ شده...
| پدرام مسافری |
روز زن تبریک گفتنی نیست.
در چنین روزی باید معذرت خواست.
از دخترانی که به جرم جنسیت زنده به گور شدند.
از تازه عروس هایی که هیچ حقی برای انتخاب همسر آینده خود نداشتند.
از جای کمربند روی تن نحیف!
از سیر کردن شکم یک خانواده با نیم کیلو بادمجان!
از رنگ بادمجانی تیره زیر چشم!
از زنانی که حتی امروز نمی توانند با امنیت از کوچه ای نسبتا تاریک عبور کنند.
روز زن را معذرت می خواهم...
| پدرام مسافری |
.............................................................................................
پ . ن : هر چند این و باید روز زن نوشت ولی انقدر قشنگ بود که دلم نیومد نیارم اینجا .. یاد فیلم "ملی وراه نرفته اش" افتادم حتما ببینید خیلی عالیه
بارون داره هدر میشه بیا با من قدم بزن
دلم داره پر میزنه واسه تو و قدم زدن
وقتی هوا بارونیه دلم برات تنگ میشه باز
نمی دونی تو این هوا چشات چه خوش رنگ میشه باز
بارون هواتو داره
رنگ چشاتو داره
قدم زدن تو بارون
با تو چه حالی داره
دلم هواتو داره
نیستی خودت کنارم و صدات همش تو گوشمه
بارونیه قشنگی که هدیه دادی رو دوشمه
بارون حواسش به توئه اونم دلش پر می زنه
بجای من با قطره هاش رو شیشه تون در می زنه
بارون هواتو داره
رنگ چشاتو داره
قدم زدن تو بارون
با تو چه حالی داره
...........................................................
آهنگ بسیار زیبای بارون داره هدر میشه امین رستمی
من می توانم
به اندازه ی تمام زن ها مرد باشم
به اندازه ی تمام فشنگ ها خون سرد...
اما هر بار
که صورتت را
با شیشه پاک کن تمیز می کنم
به اندازه ی تمام سربازها
گریه های زنانه را بلدم...
| سید مریم حسینی |
ده سال بعد از حال این روزام
با کافه های بی تو درگیرم
گفتم جهان بی تو یعنی مرگ
ده سال ِ رفتی و نمی میرم
ده سال بعد از حال این روزام
تو توی آغوش یکی خوابی
من گفتم و دکتر موافق نیست
تو بهتر از قرصای اعصابی
ده سال بعد از حال این روزام
من چهل سالم می شه و تنهام
با حوصله، قرمز، سفید، آبی
رنگین کمون می سازم از قرصام
می ترسم از هر چی که جا مونده
از ریمل ِ با گریه ها جاری
از سایه روشن های بعد از ظهر
از شوهری که دوستش داری
گرم هم آغوشی و لبخندین
توُ بستر بی تابتون تا صبح
تکلیف تنهـاییم روشن بود
مثل چراغ خوابتون تا صبح
ده سالِ که لب هام و می بندم
با بوسه های تلخ هر جایـی
ده سالِ وقتی شعر می خونم
لبخند ِ روی صندلی هــایی
یه عمر بعد از حال این روزام
یه پیرمردم توی یه کافه
بارون دلم می خواد، هوا اما
مثل موهای دخترت صافه...
| حسین غیاثی |