سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هیچ شرفى برتر از اسلام نیست ، و نه عزتى ارجمندتر از پرهیزگارى و نه پناهگاهى نکوتر از خویشتندارى ، و نه پایمردیى پیروزتر از توبت و نه گنجى پرمایه‏تر از قناعت . و هیچ مال درویشى را چنان نزداید که آدمى به روزى روزانه بسنده نماید ، و آن که به روزى روزانه اکتفا کرد آسایش خود را فراهم آورد و در راحت و تن آسانى جاى کرد ، و دوستى دنیا کلید دشوارى است و بارگى گرفتارى ، و آز و خودبینى و رشک موجب بى‏پروا افتادن است در گناهان ، و درویشى فراهم کننده همه زشتیهاست در انسان . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :347
بازدید دیروز :342
کل بازدید :794656
تعداد کل یاداشته ها : 6096
103/2/8
8:27 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلی یاسمنی[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مرداد 90[5] تیر 90[3] مهر 90[1] اردیبهشت 91[9] فروردین 91[1] خرداد 91[4] آبان 91[3] آذر 91[4] دی 91[2] خرداد 92[1] شهریور 92[4] تیر 92[3] مهر 92[7] اسفند 92[3] شهریور 93[3] آبان 93[1] مهر 93[1] بهمن 93[1] اسفند 93[3] اردیبهشت 94[362] فروردین 94[61] خرداد 94[203] تیر 94[22] مرداد 94[122] مهر 94[8] شهریور 94[50] دی 94[41] اردیبهشت 95[32] اسفند 94[34] بهمن 94[1] فروردین 95[80] خرداد 95[297] تیر 95[580] مرداد 95[232] شهریور 95[135] مهر 95[61] آبان 95[44] آذر 95[18] دی 95[107] بهمن 95[149] اسفند 95[76] فروردین 96[64] اردیبهشت 96[41] خرداد 96[13] تیر 96[191] مرداد 96[306] شهریور 96[422] مهر 96[215] آبان 96[49] آذر 96[69] دی 96[26] بهمن 96[138] اسفند 96[149] فروردین 97[84] اردیبهشت 97[141] خرداد 97[133] تیر 97[123] مرداد 97[80] شهریور 97[85] مهر 97[27] آبان 97[101] آذر 97[70] دی 97[27] اسفند 97[11] بهمن 97[58] فروردین 98[9] خرداد 98[3] آبان 98[16] تیر 99[9] مرداد 99[4] مهر 99[29] آبان 99[16] آذر 99[25] دی 99[40] بهمن 99[50] اسفند 99[18] فروردین 0[9] اردیبهشت 0[13] آبان 90[4] خرداد 0[7] تیر 0[29] مرداد 0[35] شهریور 0[11] مهر 0[18] آبان 0[24] آذر 0[41] دی 0[29] بهمن 0[18] اسفند 0[12] فروردین 1[11] اردیبهشت 1[4] خرداد 1[13] تیر 1[11] مرداد 1[4] شهریور 1[4] مهر 1[3] آبان 1[4] آذر 1[18] دی 1[10] بهمن 1[10] اسفند 1[1] فروردین 2[10] اردیبهشت 2[13] خرداد 2[2] تیر 2[4] مرداد 2[5] شهریور 2[25] مهر 2[9] آبان 2[54] آذر 2[17]
لوگوی دوستان
 

پیش از این بیشتر دوستم داشتی

حرف میزدی

لب‌هایت با خندیدن مهربان بود

و آغوشت می‌توانست باغ‌های خشکیده را سبز کند...

حالا اما از روزهای گذشته کمرنگ تری

حرف نمیزنی

دستت از دستم عبور می‌کند

در واقعیت ترکم میکنی

در خواب ترکم میکنی

در رویا ترکم می‌کنی

تو را ندارم...

غمگین ترین جای قصه همینجاست

رویایی که به واقعیت نرسد کم کم محو میشود


هوا سرد است...پنجره را ببند

بگو وقتی به تو فکر می‌کنم کسی صدایم نزند

اینجا تنها جاییست که تو را دارم ...


| اهورا فروزان |



  
  

محبوبم!

رازها را به غیر خودت نمی‌گویی.

چرا که زندگی موضوعی خصوصی است؛ مثل نفس کشیدن. 

من اغلب رازهایم را به خودم می‌گویم.

امروز به خودم گفتم:

"ای کاش یک روز شما را ببینم و به شما بگویم،

من آن دستی‌ام که همیشه به سوی شما دراز شده."

هر چیزی بهایی دارد و عشق بهای رازهای در دل مانده است...


| حیف حوصله‌ام پیر شده/ محمد صالح‌علاء |




  
  

می‌خواهی از راز قدرتمندی من باخبر شوی؟

هیچ‌کس ..

هیچ‌وقت ..

مرا واقعاً دوست نداشت...!


| غاده السمان |

.............................................................

 

همه لبخندها را تا کرده‌ام

گریه‌هایم لای کتابها

در قفسه‌ها بایگانی شده‌اند

تنها به امیدی که

تو در انبوهی سطرها

رد اشک‌های نمک‌سودم را بیابی

که گاهی دیده‌ام

به شکل حرف اول نام تو

نقش می‌گیرند

آن گاه به راستی در خواهی یافت

که چقدر دیوانه وار دوستت داشته‌ام.

 

| علیرضا پنجه ای |


 


  
  

این جا مردم ...

قدر صبح را نمی دانند

با بیدار باش زنگ ساعت 

که همچون تیشه ای 

خوابشان را قطع میکند 

به طرز خشنی از خواب بر میخیزند ...

و بلافاصله خود را ...

به دست تعجیلی شوم میسپارند 

میتوانی به من بگویی 

روزی که با چنین عمل خشنی 

شروع شود ..

چگونه روزی خواهد بود ؟؟

باور کن همین صبح هاست 

که خلق و خوی آدم را ...

تعیین میکند ...

 

میلان کوندرا

 


  
  

از درد چه می فهمیم 

هیچ ...

شاید کمی خستگی و کوفتگی را 

از درد

 درک کرده باشیم 

ولی درد ،  این چیزها نیست 

درد دستهای کودکیست که 

از کار زیاد ترک خورده ...

درد چشمان کودکی است که 

هم سن و سالهای خود را 

درحال بازی می بیند 

ولی او کودک درونش را 

باید خفه کند تا مبادا ...

نان شب ازکفش برود 

درد آن کودکی است که 

تنها دلخوشی اش 

فورختن یک فال بیبشتر از روز قبل است 

درد آن کودکی است که 

تن خسته اش را به زور نگه میدارد 

 درد آن جامعه ای است که 

کودکانی همچون مرد 

 و مردانی همچون کودک دارد !!!

 

پژمان نصیریان 


  
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ کجای مسیر باد ایستاده ای عزیز که بوی مهربانیت می آید.
+ در این هنگامه شب, با خود میاندیشم . در آن گوشه غمین شهر عزیز دلخسته ام, در آغوش کدامین راهزن غریبه اسراف میشوی در حالیکه من در این گوشه غمگین تر شهر , به ذره ذره ات محتاجم ...