کاش میدانستی این روزها خستهترم، ولی بیشتر کار میکنم...
با دوستانم قطع ارتباط کرده ام. میتوانم همه چیز را فراموش کنم. دلم که تنگ میشود میخوابم. چیزی نمیبینم. چیزی نمیشنوم. چیزی نمیخواهم. اشتها ندارم. زیاد حرف نمیزنم.
از اتاقم بیرون آمدهام. همهی دنیا گوشهی اتاق من است. با دری که روی خودم قفل کرده ام. با پنجرهای که گاهی از آن برای عابران دست تکان میدهم...
حوصلهی کتاب خواندن ندارم. شعرهای عاشقانه احمقانه به نظر میرسند. میخندم ولی نمیخندم. از خودم فرار میکنم و به خودم میرسم.
روزها تکرار روزها هستند.
برای راه رفتن با کسی ذوق ندارم
و بیش از چند روز به کسی فکر نمی کنم.
به آینه که نگاه میکنم تورا میبینم که کنار تنهاییام ایستادهای.
میترسم بودنم خوشحالت نکند و اینکه آدمها همدیگر را بلد نباشند موضوع ترسناکیست.
میترسم دستهایت را بگیرم و چیزی در دلم تکان نخورد. میترسم اسمم را صدا بزنی و چیزی در دلم تکان نخورد. می ترسم یک روز مرا در آغوش بگیری و چیزی در دلم تکان نخورد...
دوستت دارم که از تو فاصله میگیرم.....
و پیش از آنکه مرا بخواهی دیگر تو را نمی خواهم.....
دنیا به اندوه دل بریدن نمیارزد. پس پیش از آنکه به هم سلام کنیم، خدانگهدار.
این روزها خسته ترم
بیشتر کار میکنم...
| اهورا فروزان |