سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با کسى که روزى روى بدو آورده شریک شوید که او توانگرى را سزاوارتر است و روى آوردن بخت بر وى شایسته‏تر . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :128
بازدید دیروز :185
کل بازدید :801413
تعداد کل یاداشته ها : 6096
103/2/30
11:41 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلی یاسمنی[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مرداد 90[5] تیر 90[3] مهر 90[1] اردیبهشت 91[9] فروردین 91[1] خرداد 91[4] آبان 91[3] آذر 91[4] دی 91[2] خرداد 92[1] شهریور 92[4] تیر 92[3] مهر 92[7] اسفند 92[3] شهریور 93[3] آبان 93[1] مهر 93[1] بهمن 93[1] اسفند 93[3] اردیبهشت 94[362] فروردین 94[61] خرداد 94[203] تیر 94[22] مرداد 94[122] مهر 94[8] شهریور 94[50] دی 94[41] اردیبهشت 95[32] اسفند 94[34] بهمن 94[1] فروردین 95[80] خرداد 95[297] تیر 95[580] مرداد 95[232] شهریور 95[135] مهر 95[61] آبان 95[44] آذر 95[18] دی 95[107] بهمن 95[149] اسفند 95[76] فروردین 96[64] اردیبهشت 96[41] خرداد 96[13] تیر 96[191] مرداد 96[306] شهریور 96[422] مهر 96[215] آبان 96[49] آذر 96[69] دی 96[26] بهمن 96[138] اسفند 96[149] فروردین 97[84] اردیبهشت 97[141] خرداد 97[133] تیر 97[123] مرداد 97[80] شهریور 97[85] مهر 97[27] آبان 97[101] آذر 97[70] دی 97[27] اسفند 97[11] بهمن 97[58] فروردین 98[9] خرداد 98[3] آبان 98[16] تیر 99[9] مرداد 99[4] مهر 99[29] آبان 99[16] آذر 99[25] دی 99[40] بهمن 99[50] اسفند 99[18] فروردین 0[9] اردیبهشت 0[13] آبان 90[4] خرداد 0[7] تیر 0[29] مرداد 0[35] شهریور 0[11] مهر 0[18] آبان 0[24] آذر 0[41] دی 0[29] بهمن 0[18] اسفند 0[12] فروردین 1[11] اردیبهشت 1[4] خرداد 1[13] تیر 1[11] مرداد 1[4] شهریور 1[4] مهر 1[3] آبان 1[4] آذر 1[18] دی 1[10] بهمن 1[10] اسفند 1[1] فروردین 2[10] اردیبهشت 2[13] خرداد 2[2] تیر 2[4] مرداد 2[5] شهریور 2[25] مهر 2[9] آبان 2[54] آذر 2[17]
لوگوی دوستان
 

از حیرانی و سکوتم 

 غمگین نشو ..

و گمان نبر که میان من و تو

چیزی عوض شده

آن گاه که نمیگویم

 دوستت دارم

یعنی که ..

دوست ترت میدارم ...

نزار قپانی

.................................................

واقعا میگویم ...

گاهی دلم میخواهد

بگریزم از اینجا ، حتی از اسمم ، از اشاره ، از حروف ، از این جهان بی جهت

که میا ، که مگو ، که مپرس

گاهی دلم میخواهد بگذارم بروم بی هر چه آشنا

گوشه ی دوری گمنام

حوالی جایی بی اسم

بعد، بی هیچ گذشته ای

به یاد نیاورم از کجا آمده ، کیستم ، اینجا چه میکنم

بعد بی هیچ امروزی

به یاد نیاورم که فرقی هست ، فاصله ای هست ، فردایی هست

گاهی واقعا خیال میکنم

روی دست خدا مانده ام

خسته اش کرده ام

نمیداند با من چه کند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


  
  

مدتی ست .. 

دست و پا چلفتی شده ام

حواسم پرت است

با خودکار بدون جوهر

شعر مینویسم

و در قفسه کتابهایم

یک جفت کبوتر

آب و واژه میخورند

همین دیروز

باران که میبارید

با کفشهای لنگه به لگنه

در خیابان

پرواز میکردم

و جای کرایه

به راننده تاکسی

آدرس محله ای در اردیبهشت رادادم

خلاصه مدتی است

هر کاری که میکنم

میگویند :

عاشققققی ؟؟؟؟

.................................

جرعه به جرعه میدهم

شعر ، به نوش ، دلبرم

دل که نکرد اثر به او

شعر کند مگر اثر ...

.........................................


  
  

یک جمعه ی پاییزی

باز کردن پنجره   ..با تو ..

دم کردن قهوه هم  .. با تو ...

بیدار کردن منهم .. با تو ...

سرودن شعر برای چشمهایت ..  با من

نواختن پیانو  .. با تو

زمزمه کردن شعرهایم  .. با تو

نگاه شورانگیز و ناز و ادای ضعف آور .. با تو

بافتن موهایت با من

انتخاب مقصد .. با تو

انتخاب مسیر  .. با تو

انتخاب موزیک هم .. با تو

قصه ساختن از جاده خیس

و عطر نفسهایت

با من ...

علی سلطانی


  
  

خشونت علیه زنان ...

همیشه یک چشم کبود و دندان شکسته و دماغ خونی نیست

خشونت اضطرابی است که در جان زن است که فکر میکند باید

لاغرتر یا چاق تر ، زیباتر ، با سوادتر ، سنگین تر ، متین تر ، عاقل تر ، .... باشد

خشونت آن چیزی است که زن فکر میکند که نیست

و فکر میکند که باید باشد ..

خشونت آن نقابی است که زن به صورتش میزند تا خودش نباشد

تا برای مردش کافی باشد ..

خشونت علیه زن .. عدم اعتمادی است که همسرش دارد

دلواپسی و دلشوره و اضطرابی است که نکند ... دیگر مرا نخواهد ..

نکند برایش کم باشم .. نکند زیر سرش بلند شده  و نکند ... نکندهای بیشمار ..

که جان او را میازارد .. او را از دورن میخورد ....

خشونت همیشه چشم کبود و دندان شکسته نیست ...

خشونت علیه زن تنها تامین نکردن وسایل آسایش و آرامش او نیست ..

خشونت یعنی او را بخواهی دستش را بگیری .. نامش را به شناسنامه ات وارد کنی

او را درخانه ات بنشانی ... مادر فرزندانت کنی ...

ولی درخفا ... حیاط خلوتی با دیگری بسازی .. و با دیگری نرد عشق ببازی ..

بدش را بگویی .. و ...

خشونت همیشه یک چشم کبود و ....


  
  

1- میتوانید برای مدت معین مثلا 40 روز برای گنجشگ ها غذا بریزید ..البته این کار بعد از این مدت برایتان

تبدیل به یک عادت خوب همیشگی میشود .

2-میتوانید مانده غذایتان را برای گربه ها بگذارید با اینکار هم این حیوان زبان بسته سیرمیشود و زحمت رفتگر کم میشود .

3- نذر کنید تا چهل روز گفتار نیک داشته باشید خود به خود کردار نیک هم میاید

4- نذر کنید تا مدت مشخص اصلا دروغ نگویید حتی دروغهای کوچک مثلا مصلحتی و درجواب سوالاتی که نمیدانید سکوت کنید لبخند بزنید یا بگویید نمیدانم

5- میتوانید چند هسته میوه در باغجه خانه یا خیابان بکارید و تا سبز شدن آن از او نگهداری کنید .

6- میتوانید موضوع خاصی را به  دیگران آموزش دهید ، کسب درآمد ، صنایع دستی ، رموز موفقیت و یا هر چیزی که بتواند زندگی آنها را بهبود بخشد

7- میتوانید کتاب مفید را ترجمه کنید و به رایگان در اینترنت از طریق سایتها یا گروهای مرتبط نشر دهید

8- میتوانید یک سال خرج تحصیل یک کودک بی بضاعت را به عهده بگیرید

9- میتوانید نذر کنید هزینه داروی یک سالمند تهیدست را بپردازید

10- میتوانید نذر کنید چند نهال بکارید

11- میتوانید یک ماه بدون عجله و ناسزا گفتن رانندگی کنید

12- میتوانید به بقالی یا سوپر مارکت محل بروید و بدهی های افراد ناتوان را پرداخت کنید

13-میتوانید هنگام خریدهای کوچک از دریافت نایلون دستی خوداری کنید

14-از فرستادن هر شایعه ای که در فضای مجازی می بینید به این و آن خودداری کنید

15-میتوانید بخشی از زمان خود  را به جای گشت زنی های بیهوده  در دنیای مجازی به کودکان  یا سالمندان اختصاص دهید .

16- میتوانید کتاب های بلااستفاده درخانه را به کتابخانه محل کار یا کتابخانه عمومی هدیه دهید ..

17- میتوانید با تولد هر فرزند سالم این نعمت بزرگ الهی یک نهال بکارید و همزمان با رسیدگی به  کودک

به این نهال هم برسید نام او را بر روی این درخت بگذارید  و وقتی بزرگ شد درختش را به او بدهید ..

خیلی کارهای کوچک ولی ارزشمندی میتوانیم انجام دهیم .. فرهنگ سازی کنیم ...

نذر کردن همیشه شله زرد و قیمه دادن نیست ...

با تفکر بخوانید لدفا ...

لی لی

.................................................................


  
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ کجای مسیر باد ایستاده ای عزیز که بوی مهربانیت می آید.
+ در این هنگامه شب, با خود میاندیشم . در آن گوشه غمین شهر عزیز دلخسته ام, در آغوش کدامین راهزن غریبه اسراف میشوی در حالیکه من در این گوشه غمگین تر شهر , به ذره ذره ات محتاجم ...