وقتی گریبان عدم
با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را
پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را
در آسمان ها می کشید
وقتی عطش طعم تو را
با اشک هایم می چشید
من عاشق چشمت شدم
نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن
دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا
از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم
شیطان به نامم سجده کرد!
آدم زمینی تر شد و
عالم به آدم، سجده کرد!
من بودم و چشمان تو
نه آتشی و نه گلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی…
((افشین یداللهی))
یکی از زیباترین شعرهای مرحوم دکتر افشین یداللهی عزیز که خیلی خیلی دوستش دارم و خودشون با او بیان شیوا و ناب توی برنامه خندوانه سال گذشته دیکلمه کردند ایشون که از دیروز مهمان خاک هستند خدایش بیامرزد و روحش قرین رحمت حق از همه کسانی که این شعر زیبا را میخوانند میخواهم برای مرحوم تازه در گذشته فاتحه ای بخوانند ..
این چند ماه
که منتظرت بودم
به انداز? چند سال نگذشت
به انداز? همین چند ماه گذشت
اما فهمیدم
ماه یعنی چه
روز یعنی چه
لحظه یعنی چه
این چند ماه گذشت
و فهمیدم
گذشتن، زمان، انتظار
یعنی چه
((افشین یداللهی))
خدا ما رو برای هم نمیخواست .. فقط میخواست همو فهمیده باشیم بدونیم نیمهی ما مال ما نیست .. فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم تموم لحظه های این تب تلخ .. خدا از حسرت ما با خبر بود خودش ما رو برای هم نمیخواست .. خودت دیدی دعامون بیاثر بود چه سخته مال هم باشیم و بیهم .. میبینم میری و میبینی میرم تو وقتی هستی اما دوری از من .. نه میشه زنده باشم نه بمیرم نمیگم دلخور از تقدیرم اما .. تو میدونی چقدر دلگیره این عشق فقط چون دیر باید میرسیدیم .. داره رو دست ما میمیره این عشق
((افشین یداللهی))
مگر خدا
وعده ی گیسوانی مثل گیسوی تو را
در بهشت
آن هم به برگزیدگانی از نیکوکاران
نداده بود ؟
پس
تو
اینجا
چه می کنی ؟
یا
خدا بخشنده تر شده
یا
من رستگار شده ام
اما
قیامت که نشده
تو
قیامت به پا کرده ای
((افشین یداللهی))
میخواهی
من را
به بیخبری از خودت
عادت بدهی ؟
من
به بیخبری از تو
عادت نمیکنم به نبودنت عادت نمیکنم به بودنت عادت نمیکنم
من
فقط میتوانم
عاشق بشوم
که شدهام
((افشین یداللهی))