کاش می شد ...
تمام آدم های غمگین و تنهای جهان را در آغوش کشید
برایشان چای ریخت، کنارشان نشست
و با چند کلام ساده
به لحظاتشان رنگ آرامش پاشید
و حالشان را خوب کرد ...
کاش می شد این را قاطعانه
و آرام در گوش تمام آدم ها گفت؛
که غم و اندوه، رفتنی است
و روزهای خوب در راه اند
که حال همه مان خوب خواهد شد...
| نرگس صرافیان طوفان |
من هنوز هم منتظرم...
من هنوز هم منتظر آرامشی هستم که سال هاست به من قول داده است زود بیاید و برایم موسیقی خوشبختی را بنوازند.
منتظرم که خستگی هایم از من خسته شوند و به سفری طولانی بروند.
منتظرم که لبخند،لباس قرمزش را بپوشد و با من شراب بنوشد.
منتظرم که ساعت ها بخوابند و من بتوانم طعم زندگی را بچشم.
میدانی غم انگیز است؛
آن روز که به خودت نگاه میکنی و میبینی “انتظار کشیدن ” را بهتر از هرکار دیگری بلدی...
| شقایق جلیلی
صبور
مثل درختی که در آتش میسوزد
و توان گریختن ندارد
حیرتزده چون گوزنی
که شاخهای بلند
در شاخه گرفتارش کردهاند
این روزها این چنینیم...!
| شمس لنگرودی |
رواندرمانگرِ تازهام پرسید آخرینباری که کسی را دوست داشتهای یادت هست؟
دقیقاً کِی بود؟
و من بهجای جوابدادن، تلخ و طولانی گریستم...
جوابِ سوال آخرینباری که کسی را دوست داشتهای، کلمه نیست.
جواب آخرینباری که کسی را دوست داشتهای، گریه است. گریهای طولانی...
| فاطمه بهروزفخر|
به خودت رحم کردهای تا حالا؟
وسط یکی از آن جنگهای درونی، در میانهی دادگاهی که علیه خودت برپا کردهای تا خودت را به بدترین مجازات محکوم کنی،
ناگهان دلت لرزیده برای بیپناه بودنت؟
خیلی هولناک است که آدم بزرگترین مجازاتکننده خودش باشد؛ در حالی که از بیرون و در ظاهر همهچیز آرام بهنظر برسد.
هیچکس هرگز از آن جنگهای درونی با خبرنخواهد شد.
هیچکس هرگز نمیفهمد که چه اتفاقی افتاد، چهچیزی شکست و چهچیزی ویران شد، مگر خودت به وقت شفقت بر خودت.
آدمها چطور چیزی را از خدا میخواهند که حتی خودشان هم حاضر به انجام دادنش برای خودشان نیستند؟
| نعیمه بخشی |