دوستت نداشتن بهتر است شاید!
آنوقت ...
هیچ عطری تو را
به یادم نمیاورد ...
و دیگر خاطره ی هیچ خیابانی
خفه ام نمیکند ...
و چهار خانه ی پیراهن هیچ مردی
در خیابان دق ام نمیدهد !
دوستت نداشتن بهتر است شاید !
که جای خالی انگشتان بلند مردانه ات
میان گودی کمرم دهن کچی نمیکند
و سردی جای بوسه ای گرم
لبم را نمیلرزاند ...
راستش دوستت نداشتن ...
کاری سختی
از من بی نمیاید ...
حنانه اکرامی
پ . ن : ولی از من برمیاید .. بر میاید
بوی یلدا را میشنوی !!!
انتهای خیابان آذر ..
باز هم قرار عاشقانه پاییز و زمستان ..
قراری طولانی به بلندای یک شب ...
شب عشق بازی برگ و برف ..
پاییز چمدان به دست ایستاده ..
عزم رفتن دارد..
آسمان بغض میکند .. میبارد ..
خدا هم میداند عروس فصل چقدر دوست داشتنی است ..
دقیقه ای بیشتر مهلت ماندن میدهد ...
آخرین نگاه بارانی اش را به درختان عریان میدوزد ..
دستی تکان میدهد ... قدمی برمیدارد و سنگین و سرد ..
کاسه ای آب میریزم پشت پای پاییز و .. تمام میشود ...
پاییز.. ای آبستن روزهای عاشقی ..
رفتنت به خیر ..سفرت بی خطر
رضا مقدوری
.......................................................
پ.ن : پاییز نازنینم به همین سادگی رفت .. صبح های سرد و ملس .. ظهرهای بهاریش ...غروبهای زودهنگام و سرد ...
یلدا هم با همه بلندایش تمام شد .. . خداحافظ پاییز زیبا .. بهترین و زیباترین فصل سال .. فصل عاشقان بی قرار خداحافظ ...به امیددیداری دیگر.. سفرت بی خطر