فقط یک نفر
فقط یک نفر اززندگیت میگذرد
که خطوط کف دستانش شبیه وطن توست
به محض اینکه دستش را از دست تو بیرون آورد
احساس میکنی در تبعیدی ..
وقتی از وطنت دور افتادی...
حتی اگر تبعیدگاهت بهشت برین باشد بی هیچ کم و کاستی
همیشه آرزوی کوچه پس کوچه های خاکی وطنت را در دل خواهی داشت ..
با اینکه خورشید و ماه تبعید گاهت همان خورشید ماه وطن است..
ولی به گاه طلوع و غروبش قلبت به یاد وطن در سینه فشرده میشود و همه جانت از اندوه لبریز میشود
و تا واپیسین لحظه زندگی هیچ آرزویی جز بوسیدن و بوییدن خاک وطن نخواهی داشت ..
بوسیدن و بوییدن و دیگر هیچ ....
.............................................................................
غ .ن : وطن پرنده پر در خون .. وطن شکفته گل در خون .. وطن ...ایرانم ...
قاصدک! هان، چه خبر آوردی؟
از کجا، وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی، اما، اما
گردِ بام و در من
بیثمر میگردی.
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیّار و دیاری_باری،
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس،
برو آنجا که ترا منتظرند.
قاصدک!
در دل من همه کورند و کرند.
دست بردار ازین در وطن خویش غریب...
قاصد تجربههای همه تلخ
با دلم میگوید
که دروغی تو، دروغ؛
که فریبی، تو فریب.
قاصدک! هان، ولی…آخر…ایوای!
راستی آیا رفتی با باد؟
با توام، آی! کجا رفتی؟ آی…
راستی آیا جائی خبری هست هنوز؟
مانده خاکسترگرمی، جائی؟
در اجاقی_ طمع شعله نمیبندم_ خردک شرری هست هنوز؟
قاصدک!
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم میگریند.
مهدی اخوان ثالث
..................................................................................
غ . ن : شده تا حالا با شنیدن صدای گریه از تو قلبت از درونت ازخواب پاشی .. شده روزای گرمی که تو دلت انگار برف میباره .. شده شبایی که موقع خواب تو سکوت شب صدای زوزه باد تو گوشت بپیجه .. این روزا و شبای من ... این روزا و شبای ما ...
پرنده ای ام که نمی پرد
پلنگی ام که نمی درد
تفنگی ام که نمی زند
نهنگی ام که آشیانه ی امن ماهی ها شده
حالم چگونه است ؟؟؟
خسته
غمگین
اما امید وار ...
نرگس صرافیان