از : ژاک پره ور
حکایت ما آدم ها...
حکایت کفشاییه که... اگه جفت نباشند....
هرکدومشون هرچقدر شیک باشند...
هرچقدر هم نو باشند تا همیشه لنگه به لنگه اند...
کاش خدا وقتی آدم ها رو می آفرید...
جفت هرکس رو باهاش می آفرید...
تا این همه آدم های لنگه به لنگه زیر این سقف ها...
به اجبار،خودشون رو جفت نشون نمی دادند...
دوستت دارمها را نگه میداری برای روز مبادا،
اما بگذار به سن تو برسند!
شریعتی
ماهی گیر دلش سو خت....!!!
این بار ماهی بود که از تنهایی قلاب را
رها نمی کرد...
لنگه های چوبی درب حیاطمان گر چه کهنه اند و
جیر جیر می کنند!
ولی خوش به حالشان که لنگه ی همند...
(حسین پناهی)
شکسپیر میگه :
خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی...
خیانت میتواند دروغ دوست داشتن باشد.
خیانت تنها این نیست که دستت را در خفا در دست دیگر بگذاری...
خیانت می تواند جاری کردن اشک بر دیده معصومی باشد...