گفتی دوستت دارم همیشه شبیه دل به دریا زدن است

دوستت دارم رها کردم تیری است که دیگر هرگز به کمان بر نمیگردد

 فراموش نکن ..

دوستت دارم هر سرانجامی که داشته باشد .. هر سرانجامی ..

این تیر که رها شود دیگر هیچکس آن آدم قبلی نخواهد بود ..

.............................................

ارزش مقام معلم در جهان :

ایتالیا : سه گروه نباید پشت چراغ قرمز بمانند آمبولانس .. آتش نشان ، معلم

فرانسه : ثروتمندان در محدود شهرک فرهنگیان خانه میخرند تا به همسایگی با معلمان افتخار کنند

سوئد : فرزند اولم پزشک است اما بچه دومم فکر بهتری دارد او میخواهد معلم شود

آلمان : مرکل خطاب به پزشکان معترض : شما توقع نداشته باشید که حقوق شما از حقوق معلمانی که شما را تربیت کرده اند بیشتر باشد

انگلستان : این بچه نابغه است او توان معلمی دارد

ایران : چرا معلم ها تابستونها حقوق میگیرن ؟؟

.....................................

روزهای اول خیلی سخت بود خیلی سخت .. همیشه روزهای اول سختی خیلی سخت میگذرد خیلی ..

در خودم فرو رفتم بین خودم و دنیا فاصله ایجاد کردم .. ظاهرا زنده بودم کار میکردم .. آشپزی میکردم  ..

شعر میخواندم .. موسیقی گوش میدادم و لی هیچ چیز درک نمیکردم ..

دنیا هنوز هم زیبا بود .. گر چه همه پیرامون زشت و سیاه شده بود

دلم میخواست درونم هم زیبا باشد فکر میکردم اگر بتوانم طوری رفتار کنم که گویی درونم حس گناه یا حتی بدی وجود ندارد

کم کم بدی را فراموش میکنم .. بنابر این سعی کردم جوری رفتار کنم که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده ...

دوباره از پرتگاه نیفتاده ام .. دوباره جدایی را تجربه نکرده ام ... دوباره تحقیر نشده ام .. دوباره ... دوباره ...های بسیار

و ناباورانه همه درد را درونم انکار کردم .. گویی خوابی  ، کابوسی بد بسیار بد دیده ام و بیکباره از خواب برخواسته ام

خیس عرق .. با ضربان تند قلبم ... درحالیکه  تنهای تنها بودم .. کسی نبود لیوانی آب دستم بدهد و بگوید چیزی نیست

عزیزم فقط خواب دیده ای .. هیچ کس نبود ...

ولی خودم برخواستم .. درد عمیقی تمام جانم را میسوخت هنوز تصاویر وحشتناک آن خواب جلوی چشمانم رژه میرفت ...

لیوانی آب سرد برداشتم خنکی آب را از پشت لیوان در لای انگشتان لرزانم و بی رمقم که نای نگه داشتن لیوان را هم نداشتند

حس کردم ... لیوان را نوشیدم حرکت آب خنک را از ابتدای لبها ،  از گلوی خشک شده ام ، از مری و .. حس کردم ...

کم کم آرام شدم .. کم کم آرام و رها شدم ..کسی که تو را در بدترین شرایط .. که خود مسبب آن بوده رها میکند

ارزش فکر کردن ندارد.. اینرا با تمام پوست و گوشت و استخوانم حس کردم ...خدا را دیدم و دستش را بر روی شانه ام

حس کردم .. دوباره دست بر زانو برخواستم ...

حالا میدانم .. میفهمم که باید .. از خیلی چیزها به سادگی رد شد ... از خیلی ها به سادگی گذشت ...

و از کاه کوه نساخت .. همه شرایطی که اکنون در آن قرار دارم به خاطر اشتباهاتی بودم که کرده ام ...

پس باید از این اشتباهات درس بگیرم .. و .. دوباره بپاخیزم ...دوباره برخاستم ...

دوباره درونم آرام و زیبا شد.. دوباره خدا را در قلب و روحم حس کردم  و دوباره میدانم آرامش واقعی در آرامش

فرزندانم .. کنار کودکانم .. کنار خانواده ام میباشد و بس .. و زین پس بخاطر هیچ کس .. هیچ کس .. وهیچ کس

لحظه ای صدم ثانیه ای آرامش روحی و ذهنی ام آرامش  کودکانم را خدشه دار نخواهم کرد ... روحم از این همه تحقیر خسته است

خسته و غمین .. ولی باید برخیزم .. باید برخیزم ...باید خدایا کمکم کن ...

یه رابطه درست این نیست که همیشه پیش هم باشید

یه رابطه درست اینه که حتی اگر هزاران کیلومتر دور از هم باشید

هیچ چیز بینتون تغییر نکنه ...

........................................

زن ومرد به یکدیگر که علاقه مند میشوند اشغالگری هم شروع میشود

همه اش در پی تصرف هم هستند و به آزادی هم لطمه میزنند

مالکیت شروع میشود و آرام آرام خصوصیات یک اشغالگر مالک را هم پیدا میکنند

میشوند به پای هم ...

فریبا وفی

....................................

سردم است مثل بچه ها گریه میکنم دلم میخواهد هرجایی باشم جز اینجا ..

ازخودم میپرسم با چه حالی برگردم خانه .. رو به آسمان میکنم حتی یک ستاره هم در آسمان نیست

گریه ام بیشتر و بیشتر میشود امیدم از همه جا ناامید شده

و با خود میاندیشم ایکاش  کاش کسی جایی منتظرم باشد

این آرزوی زیادی است ؟؟؟؟

وقتی خیلی تنهایی و تظاهر به شادی میکنی

خدا بهترین هم صحبته ..

بهترین گوش شنوا..

خدا غم رو تو قلبت می بینه ..

وقتی بقیه فقط لبهای خندونت رو میبینن

باهاش حرف بزن چون او داره گوش میده

با هیچ کس درددل نکن چون کاری از دستشون بر نمیاد

اگه ناراحتی ، وقتی حرف میزنی حرف میزنی فقط

 باعث میشه دوستات از ناراحتیت ناراحت بشن

و دشمنات خوشحال ...

پس فقط به خدا بگو

...................................

میپرسم میدونی عشق بد چیه ؟

میگه : عشق هیچ وقت نمیتونه بد باشه

ادامه میدم : اینکه کسی رو دوست داشته باشی که تو رو به اندازه کافی دوست نداره

اینجوری میشی گدای محبت و همون جوری که خودت خیلی خوب میدونی

هیچ وقت به گدا چیز به درد بخوری نمیدن .. این یعنی عشق بد

حسین یعقوبی

......................................

ارزشمندترین ثروتی که یک مرد میتواند

 در این دنیا

مالک آن  باشد

قلب یک زن است

..............................

دوستم داری ؟

چی ؟

هیچی ، این رو خوب میدونم که هیچ وقت نباید یک سوال را برای کسی تکرار کرد

مگر وقتی که مطمئن باشی طرف گوهایش سنگین است ، چون در غیر اینصورت او دارد

به این فکر میکند که چه خزعبلاتی تحویلت بدهد اگر میخواست راستش را بگوید قطعا

همان اول میگفت ...

روزبه معین

............................

چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان

نه به دستی ظرفی را چرک میکنند

نه به حرفی دلی را آلوده

تنها به شمعی قانعند

و اندکی سکوت ...

..................................