نه عزیزم!
به تو فکر نمی کنم
"زیبایی" ات مستدام ولی...
آبی بود که از سرم گذشت تا نام تو را با خودش ببَِرد!
"تنهایی" گاه
با اعمال شاقه همراه است:
شکستن آینه ای که بارها در آن خندیدیم
شکستن گلدان ها
شکستن پنجره، میز، صندلی ها
اگر نه قول شکستنی نیست
حرفی ست که از شکم سیری زیاد بهم تعارف می کنیم!
حالا فقط "سَر" نیست
دلم را به دریا زده ام
تا آب هر آنچه هست، با خودش بِبَرد
دوست داشتن را بِبَرد
خاطرات خانه را بِبَرد
گیره ی سیاه جا مانده ات را بِبَرد
نام تو را ...
نام تو را ...
نام تو را ...
نامت اما
ماهی قزل آلایی ست که دوست دارد
بر خلاف آب شنا کند...
| حمید جدیدی |
دستت را به من بده
نترس !
باهم خواهیم پرید...
من از روی رویاهایی که رو به باد وُ
تو از روی بوته هایی که بارانْ پَرَست...
امید و علاقه ی من از تو ،
اندوه و اضطراب تو از من
واژهها، کتابها و ترانههای من از تو ،
سکوت، هراس و تنهاییِ تو از من
حضور، حیات و حوصلهی من از تو ،
تَراخُم، تشنگی و کسالتِ تو از من
هلهله، حروف، هرچه هستِ من از تو ،
درد، بلا و بی کسیهای تو از من...
| سید علی صالحی |
شعر هم اگر نگویم
مرا که هیچ گلی
همنامم نیست،
و هیچ خیابانی به نامم
چگونه به یاد خواهی آورد؟
| مژگان عباسلو |
اگر خدا
وعده ی گیسوانی مثل گیسوی تو را
در بهشت آن هم به برگزیدگانی
از نیکوکاران نداده بود؟
پس تو اینجا چه می کنی؟
یا خدا بخشنده تر شده
یا من رستگار شده ام
اما قیامت که نشده
تو قیامت به پا کرده ای...
| افشین یداللهی |
بگو چه کار کنم؟
بگو چکار کنم؟
با فلفلی که طعم فراق می دهد
با دردی که فصل را نمی شناسد
با خونی که بند نمی آید
بگو چکار کنم؟
وقتی شادی به دم بادبادکی بند است
و غم چو سنگی
مرا در سراشیب یک دره دنبال می کند
دلم شاخه شاتوتی
که باد
خونش را به در و دیوار پاشیده است ...
| غلامرضا بروسان |