اگر مثبت فکر کنید؛
صدا تبدیل به موسیقی،

حرکت تبدیل به رقص،
لبخند تبدیل به خنده،

ذهن تبدیل به مراقبه
و زندگی تبدیل می شود به جشن ...

همین طور برعکس
چرا که ذهن قادر است از بهشت جهنم و از جهنم بهشت بسازد.

پس لطفا افکارتان را جدی بگیرد.

درمان قلب شکسته کشف شد

برای تسکین دادن قلب شکسته‌تان با دیگران درد و دل می‌کنید؟ محققان می‌گویند این بدترین درمانی است که برای آرام کردن خود می‌توانید استفاده کنید.

 از نظر پژوهشگران اگر بعد از شکستن قلب‌تان سراغ مسکن‌ها بروید، نتیجه بهتری می‌گیرید و زودتر به روزهای عادی زندگی‌تان بازمی‌گردید. به نوشته تلگراف، پژوهشگران ثابت کرده‌اند که آسپرین بهترین درمان برای این درد است و وقتی شکست عشقی می‌خورید یا عزیزی را از دست می‌دهید، کافی است به جای بیرون ریختن احساسات‌تان چند آسپرین مصرف کنید

درحالی که اغلب افراد فکر می‌کنند به اشتراک گذاشتن ناراحتی‌های‌شان با دیگران حال آنها را بهتر می‌کند، محققان می‌گویند صحبت کردن در مورد این موضوعات و در میان گذاشتن تجربه‌های تلخ با دوستان به بیشتر شدن افسردگی فرد منجر می‌شود.

البته محققان دانشگاه کلمبیا با بسیاری از روانشناسان و روان‌درمانگران که معتقدند برای تخلیه احساسات منفی باید در مورد آنها صحبت کرد، مخالفند. به عقیده این دسته از پژوهشگران بهتر است افراد از روایت خاطراتی که غم‌شان را تشدید می‌کند خودداری کنند.

 بررسی‌های آنها نشان داده که هنگام شکستن قلب، همان منطقه‌ای از مغز فعال می‌شود که در زمان سوختن دست.

همین یافته به پژوهشگران القا کرده که شکستن قلب گرچه به ظاهر یک اتفاق احساسی است اما در واقعیت می‌تواند مشکلی جسمی به شمار بیاید و به جای درد دل کردن با دیگران، با مسکن خوردن آرام شود.

رفتی تا خوشبخت شوی

حالا من

حال کودکی را دارم که

نخ بادبادکش پاره شده

مانده برای اوج گرفتنش ذوق کند

یا برای از دست دادنش 

گریه...

 هیچ چیز تضمین ندارد و رابطه آدم ها یخچال و لباسشویی نیست که گارانتی داشته باشد. یک روز هست و یک روز نیست و اگر کسی تضمینی بدهد دروغ گفته است...!

وقتی آدم به چیزی که می خواهد نمی رسد، زیاد دور نمی رود. همان حوالی پرسه می زند و به آشناترین چیز نزدیک به او، شبیه او چنگ می زند...!

فکر می کردم آدم ها همان طور که آمده اند، می روند. نمی دانستم که نمی روند. می مانند. اثرشان می ماند حتی اگر همه چیزشان را هم با خودشان بردارند و بروند...!

زندگی کردن را به ما یاد نداده اند. در مورد کائنات می توانیم ساعت ها حرف بزنیم ولی از پس ساده ترین مشکلات زندگی مان بر نمی آییم. بزرگ شده ایم ولی تربیت نشده ایم...!

مردهای من عاشق نمی شدند. دم دست بودند ولی مال من نبودند. با آمدنشان این حس گزنده به سراغت می آمد که یک روز می روند و وقت رفتنشان می دانستی مرده هایی هستند که توانایی فکر کردن به بازمانده ها را ندارند...!

رویای تبت /فریبا وفی

 یک روز از سرِ بی کاری به بچه های کلاس گفتم انشایی بنویسند با این عنوان که "فقر بهتر است یا عطر؟"

 قافیه ساختن از سرگرمی هایم بود. چند نفری از بچه ها نوشتند "فقر".

از بین علم و ثروت همیشه علم را انتخاب می کردند. نوشته  بودند که "فقر خوب است چون چشم و گوش آدم را باز می کند و او را بیدار نگه می دارد

 ولی عطر، آدم را بیهوش و  مدهوش می کند.

" عادت کرده بودند مجیز فقر را بگویند چون نصیبشان شده بود. 

 فقط یکی از بچه ها نوشته بود "عطر". انشایش را هنوز هم دارم. جالب بود. نوشته بود

 "عطر حس های آدم را بیدار می کند که فقر آن ها را خاموش کرده است."

رویای تبت / فریبا وفی