دلتنگی ...
پیراهن نیست که عوضش کنی
و حالت خوب شود
دلتنگی گاهی
پوست تن آدمی است ...
معصومه صابر
...............................................
مرده ها بیشتر از زنده ها
گل دریافت میکنند
چون که
متاسفانه
افسوس
قویتر از
قدر شناسی است
آنه فرانک
............................................
گر بدانی
حال من
گریان شوی
بی اختیار
ای که منع
گریه بی اختیارم میکنی
وحشی بافقی
.......................................
درست زیستن را از گندم بیاموز
زیر خاک دفتنش میکنند ،
میروید پرتر
زیر سنگ میبرندش آرد میشود
پر بهاتر
آتش می زنندش نان میشود
مطلوب تر
یعنی
ذات که درست و غنی باشد
در سخت ترین شرایط
هم
باید رشد کرد ...
باید ...
سه الف مقدس
که همواره باید درحفظ و نگهداری آن کوشا بود
امید
اصالت
ادب
.................................................
گفته بودند که از دل برود
یار چو از دیده برفت ..
سالها هست
که از دیده ی من رفتی لیک
دلم از مهر تو آکنده هنوز
دفتر عمر مرا ...
دست ایام ورقها زده است
زیر بار غم عشق
قامتم خم شد
و پشتم بشکست
درخیالم اما
همچنان روز نخست
تویی آن قامت بالنده هنوز
در قمار غم عشق
دل من بردی و با دست تهی
منم آن عاشق بازنده هنوز
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
گر که گورم بشکافند عیان می بینند
زیر خاکستر جسمم باقیست
آتشی سرکش و سوزنده هنوز ...
حمید مصدق
ای سرزمین من
کدام فرزندها ، در کدام نسل
تو را آزاد ، آباد و سربلند
با چشمان باور
خود خواهند دید؟
ای مادر ما
ایران ...
جان زخمی تو در کدام روز هفته
التیام خواهد یافت ؟
چشمان ما به راه عافیت تو سفید شد
ای ما نثار عافیت تو ...
محمود دولت آبادی
تو عشق بودی
این را از بوی تنت فهمیدم
شاید هم خیلی دیر به تو رسیدم
خیلی دیر ...
اما مگر قانون این نبود
که هر آنچه دیر میاید
عاقبت روزی به خانه ی ما خواهد رسید ؟
عادت کرده ایم به نداشتن ها
و شاید به اندوه
آری ، تو عشق بودی
این را از رفتنت فهمیدم
و گرنه
این شهر
هرگز این چنین
سرسنگین نبود ...
جمال ثریا