پسر بودن یعنی نافتو که بریدن روش 2 سال هم حبس بریدن ..
پسر بودن یعنی فقط تا آخر دبستان بابا مامان پشتتن بعدش جامعه بزرگت میکنه ..
پسر بودن یعنی فقط یه سال وقت داری که کنکور قبول بشی ..
پسر بودن یعنی بعد 18 سالگی دیگه یا سربازی یا سربار ..
پسر بودن یعنی استرس سربازی و حسرت درس خوندنی که به اجباره ...
پسر بودن یعنی بعد بابا مرد خونه بودن سن و سالم نمیشناسه یعنی چی ؟
یعنی اگه بابا نباشه ، نو ن آور خونه ای چه 5 سالت باشی یا 50 سال
پسر بودن یعنی حفظ خواهر و مادر و همسرت از هر چی چشم ناپاکه ..
پسر بودن یعنی آزادی ولی از " آ " اولش تا " ی " آخرش همش مسئولیته و حصار ..
پسر بودن یعنی سگ دو زدن واسه یه لقمه نون که جلو زن و بچه کم نیاری ..
پسر بودن یعنی بی پول عاشق نشی ..
پسر بودن یعنی عشقت واسه بی پولیت ولت کنه بعد تو دلت بگی .. عزیزم ایشالا خوشبخت شی ..
پسر بودن یعنی حرفایی که میمونه تو دلت
پسر بودن یعنی " مرد که گریه نمیکنه " ...
دوست معمولی هیچگاه نمیتواند گریه تو را ببیند
دوست واقعی شانه هایش از گریه تو تر خواهد شد
دوست معمولی اسم کوچک والدین ترا میداند
دوست واقعی شاید تلفن آنها را جایی نوشته باشد
دوست معمولی یک جعبه شکلات برای مهمانی تو میاورد
دوست واقعی زودتر به کمک تو میاید و تا دیروقت برای تمیز کردن میماند
دوست معمولی از دیر تماس گرفتن تو دلگیر و ناراحت میشود
دوست واقعی میپرسد چرا نتوانستی زودتر تماس بگیری ؟
دوست معمولی به مشکلات تو گوش میدهد
دوست واقعیت سعی درحل آنها دارد
دوست معمول مانند یک مهمان عمل میکند و متتظر میماند تا از او پذیرایی کنی
دوست واقعی به سوی یخچال میرود و از خود پذیرایی میکند
دوست معمولی میپندارد که دوستی شما بعد از یک مرافعه تمام میشود
دوست واقعی کسی است که وقتی همه ترا ترک کردند با تو میماند .......
...
پولدار که باشی برف بهانه ای میشود برای لباس و پالتو نو خریدن ...
اسکی رفتن .. تفریح کردن و لذ ت بردن از این همه زیبایی ...
اما خدا نکند فقیر باشی و برف ببارد ...
از بیکار شدن پدر کارگرت بگیر تا غم پاره بودن کفش هایت و پالتو نیم دار و پاره ات تا چکه کردن سقف خانه ات ..
خدایا چرا پول تعیین میکند که برف نعمت است یا عذاب ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حسین پناهی ..
خانم و آقایی در شهر میانه آذربایجان شرقی میروند میدانی که کارگران در آن میایستند تا به کار بروند میگویند به سه کارگر نیاز دارند
ولی بیشتر از بیست هزار تومان برای یک روز کار به آنها نمیدهند خیلی ها عقب گرد میکنند و نمیروند ولی از میان آن همه کارگر سه نفر که
نیازمند بودند به ناچار برای بیست هزار تومان همران آن زن و مرد میروند که کار کنند ..
وقتی به خانه آن زن و مرد میرسند حسابی مورد پذیرایی قرار میگیرند سپس یکی از کارگران میگویند که کار ما را بگویید تا انجام دهیم
مرد صاحبکار میگوید ما کاری نداریم که انجام بدهید فقط چند لحظه صبر کنید تا دستمزدتان را بیاورم پس از دقایقی صاحب خانه با شش
میلیون تومان پول نقد وارد اتاق میشود و به هر سه نفر کارگر مبلغ دو میلیون تومان پول میدهد و میگوید این شش میلیون تومان پول حج مان
بود که انصراف دادیم و شما که به خاطر بیست هزار تومان مجبود شدید بیایید کار کنید حتما خیلی نیازمندید این پول را به شما میدهیم که
شاید خدا هم از ما راضی باشد ...
به این میگویند حج واقعی .. حجتان مقبول حاج آقا و حاجیه خانم عزیز ...
از مترسکی پرسیدند که از تنها ماندن در مزرعه بیزار نشده ای ؟؟
گفت : ترساندن دیگران برای من لذت بخش است
پس هرگز از آن بیزار نمیشوم
اندکی اندیشیدم و گفتم : من نیز چنین لذتی را تجربه کرده ام
گفت اشتباه میکنی .. کسی نمیتواند از آزار دیگران لذت ببرد مگر اینکه درونش با کاه پر شده باشد ...
همیشه فکر میکنم چرا مترسک و به شکل آدم میسازن .. نه به شکل خرس و ببر و شیر و یا گودزیلا که خطرناکتره ..
بعدها فهمیدم .. مترسک و به شکل آدم میسازن .. چون آدم بی مغز از هر حیوون درنده ای خطرناکتره ... واقعا ...