سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در گفتار دیگرى که از این مقوله است فرمود : ] از مردمان کسى است که کار زشت را ناپسند مى‏شمارد و به دست و زبان و دل خود آن را خوش نمى‏دارد ، چنین کسى خصلتهاى نیک را به کمال رسانیده ، و از آنان کسى است که به زبان و دل خود انکار کند و دست به کار نبرد ، چنین کسى دو خصلت از خصلتهاى نیک را گرفته و خصلتى را تباه ساخته ، و از آنان کسى است که منکر را به دل زشت مى‏دارد و به دست و زبان خود بر آن انکار نیارد ، چنین کس دو خصلت را که شریف‏تر است ضایع ساخته و به یک خصلت پرداخته ، و از آنان کسى است که منکر را باز ندارد به دست و دل و زبان ، چنین کس مرده‏اى است میان زندگان ، و همه کارهاى نیک و جهاد در راه خدا برابر امر به معروف و نهى از منکر ، چون دمیدنى است به دریاى پر موج پهناور . و همانا امر به معروف و نهى از منکر نه اجلى را نزدیک کنند و نه از مقدار روزى بکاهند و فاضلتر از همه اینها سخن عدالت است که پیش روى حاکمى ستمکار گویند . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :192
بازدید دیروز :278
کل بازدید :826460
تعداد کل یاداشته ها : 6111
103/9/3
3:50 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلی یاسمنی[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مرداد 90[5] تیر 90[3] مهر 90[1] اردیبهشت 91[9] فروردین 91[1] خرداد 91[4] آبان 91[3] آذر 91[4] دی 91[2] خرداد 92[1] شهریور 92[4] تیر 92[3] مهر 92[7] اسفند 92[3] شهریور 93[3] آبان 93[1] مهر 93[1] بهمن 93[1] اسفند 93[3] اردیبهشت 94[362] فروردین 94[61] خرداد 94[203] تیر 94[22] مرداد 94[122] مهر 94[8] شهریور 94[50] دی 94[41] اردیبهشت 95[32] اسفند 94[34] بهمن 94[1] فروردین 95[80] خرداد 95[297] تیر 95[580] مرداد 95[232] شهریور 95[135] مهر 95[61] آبان 95[44] آذر 95[18] دی 95[107] بهمن 95[149] اسفند 95[76] فروردین 96[64] اردیبهشت 96[41] خرداد 96[13] تیر 96[191] مرداد 96[306] شهریور 96[422] مهر 96[215] آبان 96[49] آذر 96[69] دی 96[26] بهمن 96[138] اسفند 96[149] فروردین 97[84] اردیبهشت 97[141] خرداد 97[133] تیر 97[123] مرداد 97[80] شهریور 97[85] مهر 97[27] آبان 97[101] آذر 97[70] دی 97[27] اسفند 97[11] بهمن 97[58] فروردین 98[9] خرداد 98[3] آبان 98[16] تیر 99[9] مرداد 99[4] مهر 99[29] آبان 99[16] آذر 99[25] دی 99[40] بهمن 99[50] اسفند 99[18] فروردین 0[9] اردیبهشت 0[13] آبان 90[4] خرداد 0[7] تیر 0[29] مرداد 0[35] شهریور 0[11] مهر 0[18] آبان 0[24] آذر 0[41] دی 0[29] بهمن 0[18] اسفند 0[12] فروردین 1[11] اردیبهشت 1[4] خرداد 1[13] تیر 1[11] مرداد 1[4] شهریور 1[4] مهر 1[3] آبان 1[4] آذر 1[18] دی 1[10] بهمن 1[10] اسفند 1[1] فروردین 2[10] اردیبهشت 2[13] خرداد 2[2] تیر 2[4] مرداد 2[5] شهریور 2[25] مهر 2[9] آبان 2[54] آذر 2[17] دی 2[5] خرداد 3[10]
لوگوی دوستان
 

سلام شاید برای اولین باره که نوشته مو با سلام شروع میکنم خوب سال جدیده قرنه جدیده فصل جدید ماه جدیده  منم یه آدم جدیدم ایشالا .. پریروز یعنی سوم ماه فروردین البته به روایتی تولدمه  چون تو شناسنامه اول فروردینه ولی مامانم میگه سومه آخه اون موقع که سونو و بیمارستان و گواهی تولد نبود بچه تو خونه متولد میشد و بعده مدتا اگه یادشون میومد میرفتن براش شناسنامه میگرفتن یه اسم الکی و گاهی خنده دارم رو بچه میزاشتن و گاهی بعده دنیا اومدن بچه دوم یادشون میومد بچه اول شناسنامه نداره و برا هر دوشون با هم شناسنامه میگرفتن همونجا کارمند ثبت احوالچی میپرسید عمو اسم بچه رو چی بزارم  اگه طرف حوصله داشت یه چی میگفت اگرنه میگفت هر چی خودت صلاح میدونی اونم جنسیت بچه رو اگه یادش نمیرفت بپرسه یه اسم مینوشت توسجل و  میداد دست پدر یا عموی بچه .. چند وقت پیش یه ارباب رجوع داشتم سه تا برادر بودن هر سه  شون با یه سال اختلاف سنی هم اسم بودن اسم هر سه تاشون محسن بود با نام پدر یکی با تعجب پرسیدم برادرین ؟ پس چرا همه یه اسم دارین ؟؟ گفتن پدرم اسم اولی و گذاشته محسن چون خوشش میومده از این اسم گفته اسم اینم میزارم محسن تو خونه اکبر صداش میکنیم اسم سومیم گذاشته محسن تو خونه رضا صداش میکنیم  و من ... نمیدونستم بخندم یا گریه کنم به این حد از سفاهت ...

به هر حال فک نکنم بین دهه 50 تا 57 هیشکی تو ایران تاریخ تولدش درست تو شناسنامه قید شده باشه ... منم به استناد حرف مادر هر سال سوم عید مثلن تولدمه ...یه بهانه برا کیک درست کردن که اخیرا پیشرفت کرده و رسیده به کیک خامه ای شکلاتی با مغز گردو و موز که هر کی میخوره باید انگشتاشو بعدا بشمره که کم نشده باشه از بس خوشمزه است گاهی به رویای خودم فک میکنم داشتن یه کافی شاپ دنج و نیمه تاریک با موزیک زنده لایت که بوی عطر قهوه ترک و کیک خونگی توش بپیچه یه محیط با دکوراسیون محشر پر از گل و گیاه و آرووم ... وای چه شود ... میدونم که بالاخره یه روز تابلوش و میزنم و میترکونم ... 

داشتم میگفتم.. امسال عید اومد ولی فقط تو تقویم .. این توده هوای سرد لعنتی که از ترکیه سر و کله ش پیدا شد ار قبله چهارشنبه سوری اومد و کاممونو تلخ و سرد کرد .. سرمای استخوون سوزش قاطی سرمای گرونی لا کردار و بدو بدوی آخر اسفند دل و دماغی واسمون نزاشت ..مردم سراسیمه با دماغای یخ زده و مچاله تو پالتو کاپشن و بارانی و کلاه پشمی و برف ... وای برفی که تا دیروز برکت ونعمت بود و همه استوریش میکردن شده بود آینه دقمون .. آسمون ابری و سیاه برفی که حتی چله زمستون انقدر نیومده بود .. رفت و آمد مشگل ترافیک سنگین دم عید تاکسیای بی معرفتی که تو جای گرم و نرم نشسته بودن و از جلوی عابرین یخ زده دست پره خرید عید هر کی به اندازه وسعش و ناجوانمردانه فقط دربستی سوار میکردن ...سبزه های یخ زده کنار خیابونا که مثل ادما میلرزیدن .. سرمای خشن و بیرحم و بعیده این موقع سال ...ماهی گلی های بیگناه و طناز که توی آب یخ زده معصومانه شنا میکردن ... بچه دست فروشی که با دستای کوچولوی یخ زدش با صدای یخ زده هفت سین مصنوعی میفروخت و هفت چین هفت چین داد میزد و خنده م میگرفت ... سفره فروشی که بلند مثلن میخواست فارسی داد بزنه میگفت :سرفه سرفه عید و من دلم غنج میرفت براش ...قاشق آجیلای پلاستیکی و چوبی که از ته ته انبارا در اومده بودن و ردیف کنار هم دراز کشیده بودن ... جارو های خوشگل ...و شمعای رنگارنگ و از همه رنگ .. ماهی دودیای نه چندان خوشگل با اون چشای مظلوم کاور شده تو نایلون که بوشون همه جا بود ..‌. و کاردای میوه خوری که بازارشون داغ بود و صف طویل آجیل فروشیا که باور کردنی نبود با این همه گرونی ...همه همه این تصاویر که حتی سرما و برف و یخبندان باعث نشده بود یکیش کنسل بشه و من خدا رو شکر میکردم برای این شور زندگی و این همه بدو بدو و سرزندگی ...انگار یه روح بودم بین این جمعیت انگار همه  رو میدیدم و هیشکی منو نمیدید .. مطلقا حال و هوای همیشگی عید تو دلم تو روحم نبود .. گاهی به قصد خرید بیرون میرفتم و دل و دماغ خرید یه جفت جورابم نداشتم .. یاد عیدایی که با بودجه کم برای بچه ها همه چی میخریدم در حد وسعم کفش و لباس واینکه حتما حتما تو چهارشنبه سوری و عید لباس نو تنشون باشه .. خدا روشکر الان دیگه بزرگ شدن نیازی به من ندارن و من .. فقط واسه خودم خرید میکنم ولی امسال مطلقا حال و هوای خرید نه واسه عید نه واسه تولدم که همبشه یه چی برا خودم میگیرم نبود شاید این برف نابهنگام و تموم نشدنی همه حس و حاله عید و از تو دلم دزدیده بود  سوم عید تولدم  حتی حس و حال یه کیک ساده درست کردن و نداشتم .. همه این چند روز و چپیدم تو خونه ... فقط استراحت و فضای مجازی غیر از خونه مامانم اونم بالاجبار جایی نرفتم خب اینم از مزایای کروناست  ..همش که نباید بدشو بگیم ...امروز یه کم هوا بهترشده .. یه کم خورشید در اومد ... یه کم ابرا رفتن و یه بارون دلبر و قشنگ اومدکه واقعا  هوا سه نفره بود ..!!!یه دفعه انگار یخ دلم وا شد .. پا شدم دوش گرفتم ‌..سشوار زدم ...کیک درست کردم ...بعده ماهها آرایش مختصری کردم ... تا بچه ها بیان ... و یه تولد مختصر با تاخیر سه روزه گرفتیم ...خدایا شکرت نمیدونم یه سال پیرتر شدم که قطعا یا یه سال بزرگتر که احتمالاو ایشالا چون بزرگی به بالا رفتن سن نیست ... نمیدونم پایان یه سال دیگه و جشن گرفتم یا آغاز یه سال دیگه ...نمیدونم گذشت یه سال دیگه و کم شدن از عمرمم و شمارش معکوسی که زنبیلمون جلوی صف میره واقعا جشن گرفتن داره واقعا ؟؟؟نمیدونم ..ولی همه تلاشم اینه به امیده خدا امسال با سال جدیدی که خدا بهم هدیه داده  بهترین ورژن خودم باشم .. خودم  و با هیچکس جز خودم مقایسه نمیکنم .. جز خوده پارسالم ..همه انسانها که منم از اونا مستثنی نیستم خوبی و بدی و با هم تو وجودشون دارن .. مهم اینه که سعی کنیم خوده خوبمون و تو وجودمون تقویت کنیم و بال و پر بدیم .. به خوده بهترمون مجال نفس کشیدن بدیم ..هیچ کس خوب مطلق و بده مطلق نیست ..

فقط شرایط زندگی باعث میشه که کدوم تو وجودمون پررنگتر و ملموس تر بشه !!!...

یه کم از ورزش دور شدم ...ورزش کنم .. کتاب زیاد بخوونم .. خیلی زیاد ... مهربونتر باشم صبورتر باشم .. بیشتر بخندم .. کمتر غصه بخورم ... به خودم بیشتر برسم ..دستامو .. پاهامو  .. کلن جسممو اذیت نکنم ...قدر خودمو بیشتر بدونم .. با خودم مهربونتر باشم .. با خوده خودم که بهترین و وفادارترین یار روزای سختم بوده و صدم ثانیه ای تنهام نزاشته..دیگه انگار داره صدای بهار میاد و فرهاد داره تو دلم میخونه : بوی عیدی بوی سیب بوی کاغذ رنگی ...

بوی تند ماهی دودی وسط سفره نو 

بوی یاس جانماز  ترمه مادر بزرگ ...

خدایا خودت سال جدید و بهتر از همه سالهای گذشته زندگیمون کن .. خدایا برای همه دنیا صلح عشق و دوستی و آرامش و دنیایی بدون جنگ آرزو میکنم  ...دنیایی بدون بمب و موشک و سلاح اتمی آرزومندم .. خدایا زمینمون خسته س بی رمقه زخمیه بی دفاع و بی سلاحه زمینمون غمگینه مایوسه خودت کمکش کن ... خودت به دادش برس خودت به دادمون  برس ..

خدایا مرا آن ده .. که آن به ...سپاس


لی لی 

 


  
  
<      1   2   3