ساعت را نگاه می کنم
می بینم هنوز سه بعد از ظهر است..
دو ساعت بعد نگاه می کنم
می بینم سه و ده دقیقه بعد از ظهر است..
ده ساعت بعد نگاه می کنم
می بینم سه و نیم بعد از ظهر است..
صد ساعت بعد نگاه می کنم
می بینم سه و پنجاه دقیقه بعد از ظهر است..
سیصد ساعت بعد دیگر به ساعت نگاه نمی کنم
چون تو راس ساعت چهار آمده ای و حالا
یک دقیقه ی بعد که نگاه می کنم
دو ساعت گذشته است و تو آماده ی رفتنی....
]]چقدر این شعر کاظم خوشخو رو دوست دارم ...