بعد از اینکه جدا شدم فکر کردم خوب الان دلم میخواد چکار کنم؟
و رفتم سوشی خریدم.. مدتها بود دلم میخواست امتحانش کنم.. بعد سه بار در هفته کله جوش خوردم.. کتاب خوندم.. باخ گوش کردم .. رقص باله رفتم.. و تیاتر .. تشنه تیاتر بودم..بعد یادم اومد من هیچ وقت نیمرو دوست نداشتم و تخم مرغ و خرما درست کردم.. یه مدت گیاهخوار شدم و یادم اومد هیچ وقت جوجه کباب غذای مورد علاقه ام نبوده... چاق شدم.. لاغر شدم.. نصفه شب رفتم قدم زدم..
یک روز هیچ کاری نکردم.. و بعد حالم خوب شد .. جوری که هیج وقت اینقدر خوب نبودم.. چون بعد از سالها خودم را دوست داشتم.. حالا ممکنه تو بگی به خاطر سوشی طلاق گرفتی؟ و من میگم آره .. همه اینها یعنی من ..
یعنی چیزهایی که من را خوشحال میکنند .. وقتی مدام خودت و خواسته هات را حذف میکنی کم کم یادت میره من کی هست .... یه روز میگی حالا منم موسیقی اون و گوش میدم .. بعد میگی مهم نیست منم جوجه سفارش میدم .. و بعد کم کم یک روز دیگه یادت نمیاد کی بودی ..یادت نمیاد چی دوست داشتی و چی میخواستی .... دیگه من گم میشه...و بعد تو غمگین میشی بدون اینکه بدونی چرا..
به یکدیگر دروغ نگویید ...
آدم است ،
باور می کند
دل می بندد! ...
سید علی صالحی
وقتی نیستی
دنیا
چیزی کم دارد
مثل کم داشتن یک وزیدن،یک واژه،یک ماه!
من فکر می کنم در غیاب تو همه ی خانه های جهان خالیست
همه ی پنچره ها بسته ست
وقتی تو نیستی
من هم
تنهاترین اتفاق بی دلیل زمین ام!
واقعآ...
وقتی تو نیستی
من نمی دانم برای گم و گور شدن به کدام جانب جهان بگریزم.
سید علی صالحی
دیگر سفارشی نیست...
تنها جان تو و جان پرندگان پر بسته ای که...
دی ماه به ایوان خانه می آیند... خداحافظ
سید علی صالحی