فروغ پرسید:کی ازدواج می کنیم ؟؟
گفتم : اگر ازدواج کردیم دیگر به جای تو باید به قبض های آب و برق و تلفن و قسط های عقب افتاده ی بانک و تعمیر کولر آبی و بخاری و آبگرمکن و اجاره نامه و اجاره نامه و اجاره نامه و شغل دوم و سوم و دویدن دنبال یک لقمه نان از کله ی سحر تا بوق سگ و گرسنگی و جیب های خالی و خستگی و کسالت و تکرار و تکرار و تکرار و مرگ فکر کنم ....
و تو به جای عشق باید به دنبال آشپزی و خیاطی و جارو و شستن و خرید و مهمانی و نق ونوق بچه و ماشین لباسشویی و جاروبرقی و اتو و فریرز و فریزر و فریزر باشی .
هر دومان یخ میزنیم، بیشتر از حالا پیش همیم... ولی کمتر از حالا همدیگر رو می بینیم ؛
نمی توانیم ببینیم ؛ فرصت حرف زدن با هم نداریم ؛ در سیاله زندگی دست و پا میزنیم ، غرق
می شویم ... و جز دلسوزی برای یکدیگر کاری از دستمان ساخته نیست .
,,عشق,, از یادمان می رود و گرسنگی جایش را می گیرد .
عشق روی پیاده رو / مصطفی مستور
دخترها از اولین روز تولد دلبسته میشوند.حتی به عروسک هایشان.
دخترها از همان روز ها یاد می گیرند که هر چیزی را،
هر کسی را که فکر می کنند برای خودشان است؛عاشقانه دوست داشته باشند...
(بخشی از کتاب مکالمه ی غیر حضوری/نویسنده:علیرضا اسفندیاری)
فرق بسیار زیادی ست بین کسی که
" کم می آورد "، با کسی که " کوتاه می آید " ! جزیره ی سرگردانی _ سیمین دانشور
وقتی حرف می زنیم، بیشتر میخواهیم خودمان را قانع کنیم
تا دیگران را. کسی که قانع شده باشد،
کسی که به اندیشه های خود ایمان داشته باشد، اصلا حرف نمی زند.
فریدون تنکابنی _ یادداشتهای شهر شلوغ
عشق به کسی که پاسخ احساساتت را نمی دهد، ممکن است در کتاب ها هیجان انگیز باشد،
ولی در واقعیت به شکل غیرقابل تحملی
خسته کننده و زجرآور است.
هیچ چیز جالب و خوبی در عشق یکطرفه وجود ندارد ...