شدم فاحشه دست روزگار
دنیا تجاوز میکند
عشق تجاوز میکند
بدبختی تجاوز میکند
آنکه قدرت دارد تجاوز میکند
و من حامله ی فرزندی هستم
به نام عقده
بترسید از روزی که فرزندم به دنیا بیاید ...
ناشناس
....................................................
هیچ وقت از واقعیت ها ..
واز علایقتان خجالت نکشید .. اگر فیلم هندی را دوست دارید ..اگر کتانی را به پاشنه بلند ترجیح میدهید ... اگر درخانه تان تفکرات اروپایی نیست ..
اگر خانواده تان لاکچری نیستند ... اگر پدر و مادرتان معمولی اند ...اگر نام برندهای معروف را از حفظ نیستید .. اگر مارک پوش نیستید .. اگر نام رستورانهای با کلاس شهر را نمیدانید .. اگر تا بحال پایتان به توتلابار نرسیده ...اگر اصطلاحات دنیای تکنولوژی را بلد نیستید ..شجاع باشید و خودتان باشید .. مهم نیست بقیه چه فکری میکنند ..
به درونتان مراجعه کنید ... ببینید چه چیزی شما را از درون شاد میکند ...
برای چیزی که نمیتوانید تغییر دهید خودتان را آزار ندهید .. خانواده تان را اذیت نکنید .. فقط برای بهترین ها تلاش کنید و از داشته هایتان لذت ببرید ..کتانی یتان را پایتان کنید ...
درست همان لحظه که همه پاشنه دار می پوشند .. فیلم هندیتان را با لذت ببینید . درست همان لحظه که همه در مورد آخرین خروجی هالیوود حرف میزنند ...
سعی نکنید ارزشتان را وابسته به مدل عکسهایتان ،، یا مارک لباستان ، یا تعداد برند معروف که نامشان را بلدید بدانید ..
هیچ کس با رفتن به نوتلابار آدم بارزی نشده ... اصطلاحات دنیای تکنولوژی هم .. سواد پی اچ دی نمیخواهد .. نگران نباشید ..
شجاع باشید و لذت ببرید .. از همان چیزی که هستید ...
ا
در غبار چشمانت
قاصدکی سرگردانم
با بغضی فروخورده
به کدامین گناه
سهمم از نگاه تو
آوارگی است ....؟؟؟؟
مهر مینا محمد پور
...................................................
دارکوب ها را از درخت زندگی تان دور کنید ..
به دارکوبها نگاه کنید : آنها اره برقی ندارند مته همراهشان نیست اما تنه سخت ترین درخت ها را سوراخ میکنند و در دلشان لانه خودشان را میسازند ..
دارکوبها با ضربه های سریع ، کوتاه اما پشت سرهم درخت ها را سوراخ میکنند . آنها سردرد نمیگیرند ، خسته نمیشوند تا لحظه ای که موفق نشوند دست از کار نمیکشند ..
نه نا امید میشوند و نه پشیمان . دارکوب ها به خودشان ایمان دارند ..
در زندگی هر کدام از ما دارکوب هایی هستند که با نوک زدنهای مکرر ، با سماجت و بدون آنکه خسته شوند ..به درون ما نفوذ میکنند و لانه شان را میسازند ..
این دارکوب ها خسته نمیشوند .. به کارشان ایمان دارند و تا وقتی که پیروز نشوند دست از آن نوک زدنهای مکرر بر نمیدارند .. سردرد نمیگیرند .. کلافه نمیشوند .. اما مارا کلافه میکنند ..
دارکوبهای طبیعت اگر لانه میسازند و زندگی تازه ای خلق میکنند ، دارکوبهای زندگی فقط یک حفره سیاه خلق میکنند ، توی دل آدم را خالی میکنند ، و بعد میروند سراغ درخت زندگی یک نفر دیگر
و خلق یک حفره سیاه دیگر ..
این همه به روان آدمهای دیگران نوک نزنیم ، نیش نزنیم ، درون درخت زندگی آدمها حفره سیاه خلق نکنیم ، ایمان آنها را ندزدیم ، بگذاریم شادمان زنده بمانند ، زندگی کنند ..
ما دارکوب نیستیم .. انسانیم ..
انسان بمانیم ..
احسان محمدی
تقدیم به پرنده ناباورم غزل
تقدیم به همیشه ی غم ، دخترم غزل
- "بابا چرا تو شاعر خوبی نمیشوی "
هی گریه میکند وسط دفترم غزل
هی جیغ میکشد که به دنیا بیاید از ....
هی مشت میزند به خودش در سرم غزل
من از وسط دو نصف شدم : مهدی ... همین
و نیمه ی جدا شده ی دیگرم : غزل
ازمن نخواه ، هیچ ! که این عمر مانده را
در انتظار مرگ به سر میبرم غزل
اصلا برو .. و دختر یک مرد خوب شو
من احمقم ، گهم ، لجنم ، من خرم غزل !
بابا تو را کتک زده ؟ بابا بد است ! بد
دیوانه ام ! ببخش مرا ! شاعرم غزل !!
چیزی نمانده است برایم به غیر تو
اول غزل ، همیشه غزل ، آخرم غزل ...
سید مهدی موسوی
......................................................
پ . ن : بعضی شعر ها را باید هزار بار خوند و گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد .. و رشک برد به این آیه های ناب که از کائنات بر ذهن و قلب و روح یک شاعر نقش می بندد بی شک شاعران پیامبران راستین شعرند ....