ماندن "مرد" می خواهد.
پشت کسی که آمده ای و اهلی اش کرده ای را دم به دقیقه خالی نکردن "مرد" می خواهد.
مردانگی به منطقی بودن نیست.
عشق و عاشقی کردن "مرد" می خواهد.
احساس امنیت "مرد" می خواهد.
شانه شدن برای دلتنگی های زنی که دوستت دارد "مرد" می خواهد.
مردانگی به موهای سفید کنار شقیقه ها نیست.
مردانگی اصلا به مرد بودن نیست!
ماندن "مرد" می خواهد.
ساختن "مرد" می خواهد.
بودن "مرد" می خواهد.
بدبختانه تمام خوشبختی های کوچک و ساده ی دنیا "مرد" می خواهد،
و از همین رو کار جهان رو به خوشبختی نیست!
| مهدیه لطیفی |
سرد
یعنی تو
که صدایت یخ می بندد بر رگ هایم
به وقت هایی که کسی را دوست داری
که من نیستم
گرم
یعنی تو
که هر نگاهت داغ می شود بر دلم
برای بعد ها
به وقت هایی که کسی را دوست داری
که منم
آب
یعنی تو که بر سرم می ریزی
پاک
از ابرهای دلتنگِ سقف خانه ات که از خیابان فرار کرده اند
به جای هر غسلی
به جای هر بارانی
خاک
یعنی خاک بر سر لحظه هایی
که ما مال هم نیستیم!
خلاصه
خورشید
کتاب
کفش
کلید
کلمه
همه شان تویی
به تنهایی!
تنهایی
یعنی تو
که نمی دانی بی من
چقدر تنهایی !
| مهدیه لطیفی |
تاوان کدام زندگیِ پیشی؟
کجا،
در کدام زندگی،
دلت را شکستم؟
که طعم شاه توت نمی دهد لب هات دیگر؟
که خورشیدهای سرخِ غروب های زودرسِ زمستان
در گِل مانده اند و فردا بالا نمی آیند؟
تو تاوان کدام شعرِ ناسروده ای؟
که با انگشت اگر بر کتف چپت می نوشتم می ماندی.
تو تاوان آهِ کدام عاشق بیابانگردی؟
که شاید عشق را
چندصد سال پیش نفرین کرده باشد.
کجا،
در کدام زندگی،
یادم رفت بگویم "دوستت دارم"؟
| مهدیه لطیفی |
پیش آمده هیچ وقت
پیشانی ات بلند باشد
بختت بلند تر؟
و مردی بلند بلند
بگوید "دوستت دارم"!؟
باید پیش آمده باشد
تا خیال نکنی زن بودنت
بر بادهای بیابان شده شاید
پیش آمده باید باشد
تا انتقام خودت را از خودت نگیری
و به خوردِ خودت ندهی بیخود
که چه بهتر که "می توانم زن تنهای مستقلی باشم"!
و هیچ زنی پای این دروغ را امضا نمی کند
مگر آنکه پیش نیامده باشد!
| مهدیه لطیفی |