هرکسی که به زنی نزدیک می شود در حضور دو زن قرار میگیرد. یک موجود بیرونی و یک مخلوق درونی.
موجود بیرونی در روشنایی روز زندگی می کند به راحتی قابل مشاهده است.
اغلب با فرهنگ ملموس انسانی مطابق است اما مخلوق درونی اغلب ناگهان ظاهر می شود و به سرعت ناپدید می شود
و پشت سر خود احساسی عجیب و اعجاب آور به جا می گذارد، انگار دارای یک روح وحشی طبیعی است.
این طبیعت دوگانه به صورتی است که یکی باثبات تر و سرزنده تر و دیگری بی اعتنا تر و سردتر است.
خویشتن متمدن موجودی خوب است ولی کمی تنهاست.
خوشتن وحشی هم به خودی خود خوب است اما آرزومند رابطه با دیگری است.
از دست رفتن قدرت های روحی و عاطفی زنان ناشی از جدایی این دو طبیعت از یکدیگر و وانمود کردن به
این است که دیگری وجود ندارد...