گنه کردم ! گناهی پُر ز لذت ، کنار پیکری لرزان و مدهوش !
خداوندا ! چه می دانم چه کردم ، در آن خلوتگهِ تاریک و خاموش ؟!
فروخواندم به گوشش قصه ی عشق : تو را می خواهم ای جانانه ی من ! فروغ فرخزاد ...
در آن خلوتگه تاریک و خاموش ، نگه کردم به چشمِ پُر ز رازش ...
دلم در سینه بیتابانه لرزید ، ز خواهش های چشم پُر نیازش !
در آن خلوتگه تاریک و خاموش پریشان در کنار او نشستم ...
لبش بر روی لبهایم هوس ریخت ... ز اندوه دل دیوانه ، رَستم !
تو را می خواهم ای آغوش جان بخش ... تو را ای عاشق دیوانه ی من ...
هوس در دیدگانش شعله افروخت ! شرابِ سرخ در پیمانه رقصید ...
تن من در میان بستر نرم ، به روی سینه اش مستانه لرزید !
گنه کردم ! گناهی پر ز لذت ، در آغوشی که گرم و آتشین بود
گنه کردم ! میان بازوانی که داغ و کینه جوی و آهنین بود ... }