مادر که به گاه تولد فرزند مرگ را هزارهزار بار در آغوش میکشد و با شنیدن اولین گریه نوزاد غرق عرق و درد و رنج و زجر لبخند میزند
مادر نگاه منتظر به در با تسبیحی بر دست و لبی ذکر گو برای سلامتی فرزند ...
مادر دست مهربانی که سالهای سال با بشور و بساب بی خستگی بی گلایه بار زندگی را میکشد ...
مادر زحمت کشی بی جیره و مواجب بی حق بازنشستگی و بیمه بی چشمداشت و در نهایت ایثار فقط کار میکند ...
مادر گاهی روزها تنها در جامعه در نقش پدر ... شبها در خانه در نقش مادر به گاه بیماری در نقش طبیب و پرستار ...
به گاه دلتنگی و افسردگی در نقش سنگ صبور به گاه ترس فرزند در نقش جان پناه و ...
مادر که به گاه غم فززند اشگ میریزد و شادی فززند هم اشگ شوق از دیده میفشاند ...
مادر در هزار نقش و بی نقش و تنها و صبور و مهربان .. که همه این کلمات وام دار نام مادرند ...مادری که به گاه فقر اگر یک نان درسفره
داشته باشد همیشه سیر است تا فرزندانش آسوده دست به سفره ببرند ...
مادر واژه همیشه نگران ... نگران به سلامتی و شادکامی و خوشبختی و درد و رنج و خستگی و همه همه همه فرزند ...
و مادر... گاهی از سربی لطفی فرزند نگاه خسته و صبور و صورت چروک خورده و دستهای چروک و پینه بسته و چشمانی اشگبار با عینگی ته استکانی و مردمکهای همیشه خیس ولی باز تسبیح در دست و ذکر گوی سلامتی فرزند با نگاهی به در آسایشگاه سالمندان .. که شاید .. از در آید و ...
نمیدانم چه واژه های بیابم برای آن فرزندانی که مادر و پدرشان را ... چه واژه ای بیابم ؟
روز مادر خانه سالمندان را فراموش نکنیم ... چشمهای خسته و خیس به در مانده انتظارمان را میکشند شاید فرزند آنها نباشیم ولی ....یاحق