گاهی کسی از کنارت می رود
دنیایت را به هم می ریزد
با خودت می گویی
بر می گردد
اما خودت هم خوب می دانی
حتی اگر برگردد
این بازگشت مثل همیشه نیست
یک چیزی فرق می کند
مثلا این بار دیگر تو نیستی
یا او دیگر مثل گذشته نیست...
دلت ضعف می رود برای صدایش
تا برایت شعر بخواند
بیقرار دستانی می شوی
که دیگر نخواهی داشتشان
کاری هم که نمیتوانی بکنی
روزگارت کامل از هم می پاشد
آنوقت ...
گوشه ای می نشینی
ساکت و صبور
و بر بی کسی این روزهایت
می گریی...
دورنمایی از این روزهای من ... این روزهای تلخ که باورش نمیکردم دوباره در زندگیم تکرار شود .. برگشته ام به همان روزهای سیاه ... کدر و مه اندوه .. حیرانی و سرگردانی و ... اشگ و آه وحسرت ... خدایا تازه داشتم خوب میشدم .. چه طوری دلت اومد ؟؟؟؟؟ چه طوری ؟؟؟؟؟ من مگه بنده تو نیستم ؟؟؟؟