نصیحتش میکنم، در گوشش میخوانم:
"آرام باش! هیچ چیز در این دنیا پایدار نیست، همیشگی نیست!"
در چشمانم خیره میشود، با بغض میگوید:
"همیشگی نیست، یکبارِگی که هست!؟ یک لحظهگی که هست!"
نگاهش میکنم، خاموش و در خفا میاندیشم:
"عزیز دل! تا بوده همین بوده! بخت انسانها را در کفهی ترازو تقسیم نمیکنند!
به بعضی همه چیز میرسد به بعضی هیچ!"
سکوت میکنم، مبحوت چشمان پاکش میشوم و میگذارم با خیال یکبارگی بودن زندگی کند!
-------------------------------------------------------------------------